معرفی وبلاگ
بیایید به سرزمین عشق و عرفان سفر کنیم ؛ سرزمینی که تجلی گاه شکوه ایثار است ؛ سرزمینی که همه یکرنگی و اتحاد است. این جا سرزمین عشق و ایثار و فداکاری است. ای قلم ها! بدون وضو در این حـریـم مـقـدس وارد نـشوید. ای هـمسـفران ! لازمـه ی ورود به این سـرزمیـن ، داشـتـن دل هایـی پـاک و بی آلایش است. حرمت و قداست این سرزمین بسیار زیاد است. این سرزمین متعلق به شیرزنان عارفی است که در هشت سال دفاع مقدس حماسه ها آفریدند.
دسته
پيوندهاي روزانه
زن ، دفاع مقدس و امنیت ملی
زنان و حضور در عرصه های نبرد
تنها زن حاضر در عملیات بیت المقدس
تأثیر عوامل معنوی در امنیت زنان ایثارگر
حماسه عاشورا نقطه عطف حضور زنان
ممکن ساختن غیرممکن‌ها
صلح بدون جنگ؟
هیچ وقت جنگ‌طلب نبودیم
ترحم بر پلنگ تیزدندان؟
راه قدس از کربلا می‌گذرد
خرمشهر چه شد؟
چرا حمله نمی‌کنید؟
زنان قهرمان در دوران جنگ
از قرآن سوزی تا تمدن سوزی
فرزند خاک، تصویر تازه زنان در دفاع مقدس
زنان قهرمان کشور ما
زنان آثار ارزشمندی درباره دفاع مقدس خلق کرده‌اند
فیلم مستند هشت سال دفاع مقدس
آلبوم تصاویرسرداران شهید
عملیات ثامن الائمه
بسیار مهم و خواندنی و عمل کردنی
مناجات شهدا با خدا
شهادت طلبی
ترور یا دفاع از کیان اسلام؟
شهید معصومه خاموشی
طلبه صفر کیلومتر!
زن نه شیرزن!!!
روزشمار دفاع مقدس
سجده باپیشانی سوراخ
دوکوهه
وصیت نامه شهید علیرضا موحد دانش
عراق
سُرفه ای کن تا بدانم هنوز نفس می کشی!
شهید احمد کشوری
نامه امام علی (ع) به مالک اشتر نخعی
ولایت فقیه ، تداوم امامت
گلزار زندگی
جسم نحیفان کجا و بار کجا...
چهل حدیث در مورد شهید و شهادت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 904979
تعداد نوشته ها : 1009
تعداد نظرات : 11
جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس
 مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان
 جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس استان يزد
  مسابقه وبلاگ نويسي معبر
نقش زنان در دفاع مقدس

Rss
طراح قالب
GraphistThem231

 

دﯾﺷب دوﺑﺎره ﺧواب دﯾدم ﮐرﺑﻼ را
ﮐرب و ﺑﻼی ﭘﺎک و ﺧوب ﺟﺑﮭﮫ ھﺎ را
دﯾﺷب دوﺑﺎره ﺟﺎن ﻣﺎ ﭘرواز ﻣﯾﮑرد
ﺑﺎ روح ﺳﺑز ﺷﮭدا ھﻣراز ﻣﯾﮑرد
دﯾﺷب ﺗﻣﺎم ﺟﺑﮭﮫ ھﺎ ﺑوی ﺟﻧون داﺷت
اﻧدر ﮐﻧﺎم ﻋﺷق ﺟﺎری ﺟوی ﺧون داﺷت
دﯾﺷب ﺳﺑو از دﺳت ﺳﺎﻗﯽ ﻣﯾﮕرﻓﺗم
ﺑﺎ ﺟﺑﮭﮫ ای ھﺎی ﺧدا ﻣﻌﻧﯽ ﮔرﻓﺗم
دﯾﺷب ﮐﻼس ﻋﺷق ﺑود و ﺗﺳت ﻣردی
ﻏﯾرت ﮐﻼم اول و ھم ﭘﺎﯾﻣردی
دﯾﺷب ﻣﯾﺎن ﺟﺑﮭﮫ ﻣﺟﻧون ﻣﯾﺷدم ﻣن
ﮐل ﺧﻼﯾق ﻟﯾﻠﯽ و ﻣﻔﺗون ﺷدم ﻣن
دﯾدم ﮐﮫ ﺟﺎن را ﺑر ﺳر ﻣﯾﺧﺎﻧﮫ دادن
اول ﮐﻼم ﻋﺷق و دل ﺑر دوﺳت دادن

 

يکشنبه 1389/8/2 10:44

 آینه‌ای چون لباس‌خاکی‌ها

همان قبیله که بودند غرقِ ‌پاکی‌ها

به عشق زنده شدن، «عند ربِّهم» بودن

شده ست حاصل آن‌ها ز سینه چاکی‌ها

دلیل غربتشان، اهلِ خاک بودنِ ماست

نه بی ‌مزار‌ شدن‌ها، نه بی پلاکی‌ها

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند:

زمین چقدر حقیر است، آی خاکی‌ها!

يکشنبه 1389/8/2 10:42

سلام بر آنان که نه اهل نان بودند و نه اهل نام



هنوز هم می‏توان در دشت خونین خوزستان صدای عشق را شنید؛ صدایی که عشاق را مجذوب می‏کند؛ همان صدایی که در زمان دفاع مقدس، رزمندگان را به سوی خود فرا می‏خواند.

هنوز می‏توان در جای جای این خطه، ایثارگری و دلدادگی را حس کرد.
هنوز می‏توان صدای عاشقان را از عمق سنگرها و بیابان‏ها و آهنگ عارفانه‏ی نماز شب را از این سرزمین شنید؛ گرچه از غرش تانک‏ها، توپ‏ها و هواپیماهای دشمن خبری نیست.

هنوز می‏توان مقاومت دلیرانه‏ی رزمندگان را در «سه راه شهادت» مشاهده کرد.

هنوز می‏توان صدای خنده‏ی عاشقان را که به سوی معبود خود پر کشیدند، شنید.

هنوز می‏توان تشنگی دلاورانی که عرصه را بر مزدوران تنگ کرده، همانند مقتدای خود، حسین گونه جام شهادت را نوشیدند، احساس نمود.

و هنوز صدای رزمندگان اسلام در فکه، طلاییه، هویزه، بستان، سوسنگرد، شلمچه، خرمشهر و پادگان دو کوهه شنیده می‏شود.

شلمچه، سرزمین گل یاس است و عطری خاص هنوز در فضای این منطقه به مشام می‏رسد.
شلمچه دیر گاهی است منزلگاه عشاق است؛ آنجا خانه‏ی دلدار و محور احرار بوده و هست.
خرمشهر، سند ایستادگی و پایمردی ایران است و شهدای زیادی با خون خود بر پای این سند مهر زده‏اند.
هنوز آثار خشم دشمن و آثار دفاع جانانه در شهر هویدا است.

«پادگان دو کوهه» هنوز پر ازدحام است؛ همان گونه که در سال‏های دفاع مقدس و زمان عملیات پر استقبال بود. وارد پادگان که می‏شوی، نوای دل‏انگیز نوحه و زیارت عاشورا. همه را به سمت حسینیه‏ی شهید همت می‏کشاند.

سلام بر همه‏ی شهیدان جانبازان، ایثارگران و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس.

سلام بر بچه‏های بی‏پلاک و با پلاک! سلام بر پلاک‏های برگشته از زیر خاک!

سلام بر بچه‏های بی‏ادعایی که دیروز گفتند: روی مین‏ها سیاه که ما را نطلبیدند.

سلام بر آنانی که در میان شعله‏هایی از جنس آه سوختند، و نه اهل «نان» بودند و نه اهل «نام».

سلام بر پاهای تاول زده‏ی بچه‏های صخره‏های «ماووت».

سلام بر مظلومیت بچه‏هایی که در ارتفاعات «شاخ شمیران» پاره‏های پیکرشان آسمانی شد.
شقایق

سلام بر لحظه‏های سرخ برگ‏ریزان ؛ سلام بر شور شب‏های قلاویزان.

سلام بر روزهای آتش و باروت و گلوله؛ سلام بر شهیدان غریب چنگوله.

چه مردان بزرگی بودند، آنان که شبانه از سیم‏های خار‏دار گذشتند.
چه مردان سبزی بودند آنان که لحظه‏هایی پر از عصمت و اخلاص آفریدند و نگاهشان آبروی روزهای روشن فردا بود. چه مردان بزرگی بودند آنان که جاده‏های عرفان را در نور دیدند و یک شبه ره صد ساله پیمودند.
آنان چه زیبا عطش و سنگلاخ را تجربه کردند چه روزهای سرشار از صمیمیت و چه شب‏های پر از نیایشی!

کاش آن شب‏های بی‏برگشت برگردند

تا شهیدان غریب دشت برگردند

کاشکی یک بار دیگر از خم کانال

ضربتی‏های گروه گشت برگردند

بچه‏های رفته تا «شلمچه» و «مجنون؛ بچه‏های شکست حصر آبادان؛ بچه‏های «گریه در جشن حنابندان»! شما هرگز فراموش نمی‏شوید.

هنوز لحظه‏هایمان را به نامتان متبرک می‏کنیم. هنوز در این کوچه‏ ها، طنین گام‏هایتان جاری است و رهگذران عاشق، سرمست از جرعه‏ی زلال روح آسمانی‏تان، عشق و ایمان و مهربانی را زمزمه کرده و آرزو می‏کنند که:
ای کاش هیچ نسلی حماسه‏ ی حضور را فراموش نکند.
پنج شنبه 1389/6/25 7:56

 
سروده ای زیبا از مرحوم آقاسی در رثای سید شهیدان اهل قلم





خدایا مرا از خود آگاه کن
پر از ذکر "الحکم لله کن "

که بی وقفه این وقف را بشکنم
به پروازی این سقف را بشکنم

گریزم به معنا ، ز قید حروف
به روح شهادت بیابم وقوف

که آنان که بر سر حق واقفند
سلیمان تأویل را آصفند

به تعداد اگر چند آنان کمند
ولی همچو پولاد مستحکمند

به امر ولی استقامت کنند
اشارت نماید قیامت کنند

رها تر ز طوفان ، شتابان چو برق
چنان خنده رعد بر غرب و شرق

فراخ زمین سایه ی بالشان
فروغ زمان در پر شالشان

نبرد آفرینند و آشوبناک
ندارند در دل هراس از هلاک

دل آگاه و مرگ آزمونند و مرد
سرآغاز نورند و طوفان درد

به قاموس مردان عقب گرد نیست
کسی کاو گریزد ز حق ، مرد نیست

بشارت به مردان شورآفرین
خدا بندگان شعور آفرین

زنور ولایت جهان روشن است
دل آشکار و نهان روشن است

جهان پر شد از نعره یا صمد
ولی گوش شیطان از آن می ‌رمد

گر ابلیس در نزد ما خم نشد
ز مقدار ما ذره‌ای کم نشد

خدا تا جهان را پر از نور کرد
جهولان بدکیش را کور کرد

به خفاش ها چشم بینش نداد
پر پرسه در آفرینش نداد

از این رو گرفتار خود بینی اند
فرو رفته در ظلمت آیینی‌ اند

فرومایه ی گند خوارند و بس
زبان بهر انکار دارند و بس

زبان گر نگوید ز حق لال باد
چنان خار و خس پست و پا مال باد



پنج شنبه 1389/6/25 7:55

دید در معرض تهدید دل و دنیش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را
رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد
مشت خاکستری از حادثه مینش را
استخوان های نحیفی که گواهی می داد
سن و سال کم از بیست به پایینش را
ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید
زیر پابوس سبک یا غم سنگیش را
بود ناچیز تر از آن که فقط جمجمه ای
کند آرام دل مادر غمگینش را
باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود
تلخی غربت در چهره شیرینش را
شب آخر پس از اتمام مناجات انگار
گفته بود از همه مشتاق تر آمینش را
ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز
قصه یوسف و پیراهن خونینش را
کفن پاک تو سجاده پلاکت تسبیح
ابتدا بوسه ثواب است کدامینش را

پنج شنبه 1389/6/25 7:39

ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید

چهارشنبه 1389/6/24 7:20

چو ما به رهگذر عشق، خاکساری نیست
در انتظار خطر، چشم انتظاری نیست
عنان به شعله اگر داده‌اید، بشتابید !
به آفتابی امروز، روزگاری نیست
من از شهادت سبز بهار دانستم
چو لاله در چمن درد، داغداری نیست
سر از نیام تغافل کشیده‌ام چون تیغ
کجاست گردش دستی ! مرا قراری نیست
چنان سبکدل و عاشق نشسته‌ام بر موج
که جز حریم شهادت مرا کناری نیست
به دستهای پریشان باد بسپارید
کسی که در سر او شوق برگ و باری نیست

منبع: کتاب گزیده ابیات معاصر ص69
چهارشنبه 1389/6/24 7:19

الهی به آنان که پرپر شدند
پر از زخمهای مکرر شدند
به آنان که امروز فردایی اند
به آنان که فردا تماشا یی اند
به آنان که کارون خروش آمدند
چنان خون کارون به جوش آمدند
به آنان که زخمی ترین بوده اند

شهیدان میدان مین بوده اند
شب عاشقی را رقم می زدند
همانان که بر مین قدم می زدند
از آنان که تنها پلاکی بجاست
کمی استخوان، مشت خاکی بجاست
از آنان که از کربلای چهار
ندارند جز زخمها یادگار



چهارشنبه 1389/6/24 7:18

اتل متل گم شدم تو این جاده باریک

دنبال تو میگردم تو این مسیرتاریک

                                     راه من از تو دوره گم شده این بی زبون

                                     دنبال تو میگرده ، گمنامه و بی نشون

عطش فرا گرفته ، چند سالی هست که تشنه ام

برای دل بریدن ، دنبال تیغ و دشنه ام

                                     تو تشنگی اسیرم ، اینم یه عادت شده

                                     قدم زدن تو ظلمت واسه من راحت شده

حرف دلم رو دارم با تاریکی میسازم

دارم کم کم بازی رو خود منم میبازم

                                      خدای مهربون ، دلهای عاشقونه

                                      بگو بنده ت تو مرداب ، تا کی باید بمونه؟

 

 

باید هر روز بشینه دست به دعا بمونه؟

یا که باید بجنگه ، ذکر فرج بخونه؟

                                      چونکه تنهای تنهاست باید یه جا بشینه؟

                                       تو تاریکی این شهر بی شرمی رو ببینه؟

جماعت تو جاده.... تاریکی خیلی آشناست

حرفای ایندفعه هم فقط برای شماست

                                      کجا رفته دینتون؟ چند از شما خریدن

                                      که تو دانشگاهمون چادر زسر کشیدن

به جایی که صورتت، سرخ شه و آب شی، از شرم

میگی کاری نکرد که .... تازه استاد، دمت گرم!

                                      دارم واسه کی میگم وقتی که شهر تو خوابه

                                      به عینه گفتند رسول(ص) دروغه و سرابه

یه دفعه چی شد خدا؟ که دلهامون جدا شد

یعنی با یک ماهواره . مسلمون بی خدا شد؟

                                      چه جوریه؟ که خورشید مونده از جاده حیرون

                                      که روزهای جاده هم تاریکه و بی نشون

شاید برای اینه ، که چشمامون رو بستیم

یا تو شک خداوند ، تو دوراهی نشستیم

                                      دلم روا نیست بگم پشت علی(ع) چی گفتن

                                      اونایی که استاد چرندیات مفتن

بغض توی گلو هم انگاری دیگه مرده

نگفته های قبلی حالا شده یه عقده

                                      آرزوهای ما شد همش خیالات خام

                                      تو این کویر فقط من، یک آرزو رو میخوام

همون که خیلی وقته رنگ جدایی شده

همون که دیگه ، برام تیر رهایی شده

                                      آرزوی پریدن فقط میخواد سعادت

                                      کاشکی که قسمت بشه ، اتل متل شهادت

چهارشنبه 1389/6/24 7:17


شهیدان خدا را که تنها شُدَستیم
سفالیم و باسنگ دنیا شکستیم
دراین پیچ و تاب مدام شب و روز
همه فى المثل منگ و مستیم
اثر کرده آنگونه دلبستگى ها
که پیمان و پیمانه یکجا شکستیم
چنان زندگى داد بازى دل ما
که از پافتاده دو زانو نشستیم
نشد شامل ما نسیم شهادت
دریغاکنون جزاسیرى چه هستیم؟
چنان زجه دارد کنون جان خسته
که بادست حسرت رخ دل بخستیم
مبادارسد روز تاریک غفلت
شهیدان که بى یادتان پوچ و پستیم

 

از مجموعه اشعار جانباز شیمیایی ناصر قمرزاده

 

 

دوشنبه 1389/6/22 16:20
X