اتل متل گم شدم تو این جاده باریک
دنبال تو میگردم تو این مسیرتاریک
راه من از تو دوره گم شده این بی زبون
دنبال تو میگرده ، گمنامه و بی نشون
عطش فرا گرفته ، چند سالی هست که تشنه ام
برای دل بریدن ، دنبال تیغ و دشنه ام
تو تشنگی اسیرم ، اینم یه عادت شده
قدم زدن تو ظلمت واسه من راحت شده
حرف دلم رو دارم با تاریکی میسازم
دارم کم کم بازی رو خود منم میبازم
خدای مهربون ، دلهای عاشقونه
بگو بنده ت تو مرداب ، تا کی باید بمونه؟
باید هر روز بشینه دست به دعا بمونه؟
یا که باید بجنگه ، ذکر فرج بخونه؟
چونکه تنهای تنهاست باید یه جا بشینه؟
تو تاریکی این شهر بی شرمی رو ببینه؟
جماعت تو جاده.... تاریکی خیلی آشناست
حرفای ایندفعه هم فقط برای شماست
کجا رفته دینتون؟ چند از شما خریدن
که تو دانشگاهمون چادر زسر کشیدن
به جایی که صورتت، سرخ شه و آب شی، از شرم
میگی کاری نکرد که .... تازه استاد، دمت گرم!
دارم واسه کی میگم وقتی که شهر تو خوابه
به عینه گفتند رسول(ص) دروغه و سرابه
یه دفعه چی شد خدا؟ که دلهامون جدا شد
یعنی با یک ماهواره . مسلمون بی خدا شد؟
چه جوریه؟ که خورشید مونده از جاده حیرون
که روزهای جاده هم تاریکه و بی نشون
شاید برای اینه ، که چشمامون رو بستیم
یا تو شک خداوند ، تو دوراهی نشستیم
دلم روا نیست بگم پشت علی(ع) چی گفتن
اونایی که استاد چرندیات مفتن
بغض توی گلو هم انگاری دیگه مرده
نگفته های قبلی حالا شده یه عقده
آرزوهای ما شد همش خیالات خام
تو این کویر فقط من، یک آرزو رو میخوام
همون که خیلی وقته رنگ جدایی شده
همون که دیگه ، برام تیر رهایی شده
آرزوی پریدن فقط میخواد سعادت
کاشکی که قسمت بشه ، اتل متل شهادت