معرفی وبلاگ
بیایید به سرزمین عشق و عرفان سفر کنیم ؛ سرزمینی که تجلی گاه شکوه ایثار است ؛ سرزمینی که همه یکرنگی و اتحاد است. این جا سرزمین عشق و ایثار و فداکاری است. ای قلم ها! بدون وضو در این حـریـم مـقـدس وارد نـشوید. ای هـمسـفران ! لازمـه ی ورود به این سـرزمیـن ، داشـتـن دل هایـی پـاک و بی آلایش است. حرمت و قداست این سرزمین بسیار زیاد است. این سرزمین متعلق به شیرزنان عارفی است که در هشت سال دفاع مقدس حماسه ها آفریدند.
دسته
پيوندهاي روزانه
زن ، دفاع مقدس و امنیت ملی
زنان و حضور در عرصه های نبرد
تنها زن حاضر در عملیات بیت المقدس
تأثیر عوامل معنوی در امنیت زنان ایثارگر
حماسه عاشورا نقطه عطف حضور زنان
ممکن ساختن غیرممکن‌ها
صلح بدون جنگ؟
هیچ وقت جنگ‌طلب نبودیم
ترحم بر پلنگ تیزدندان؟
راه قدس از کربلا می‌گذرد
خرمشهر چه شد؟
چرا حمله نمی‌کنید؟
زنان قهرمان در دوران جنگ
از قرآن سوزی تا تمدن سوزی
فرزند خاک، تصویر تازه زنان در دفاع مقدس
زنان قهرمان کشور ما
زنان آثار ارزشمندی درباره دفاع مقدس خلق کرده‌اند
فیلم مستند هشت سال دفاع مقدس
آلبوم تصاویرسرداران شهید
عملیات ثامن الائمه
بسیار مهم و خواندنی و عمل کردنی
مناجات شهدا با خدا
شهادت طلبی
ترور یا دفاع از کیان اسلام؟
شهید معصومه خاموشی
طلبه صفر کیلومتر!
زن نه شیرزن!!!
روزشمار دفاع مقدس
سجده باپیشانی سوراخ
دوکوهه
وصیت نامه شهید علیرضا موحد دانش
عراق
سُرفه ای کن تا بدانم هنوز نفس می کشی!
شهید احمد کشوری
نامه امام علی (ع) به مالک اشتر نخعی
ولایت فقیه ، تداوم امامت
گلزار زندگی
جسم نحیفان کجا و بار کجا...
چهل حدیث در مورد شهید و شهادت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 904862
تعداد نوشته ها : 1009
تعداد نظرات : 11
جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس
 مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان
 جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس استان يزد
  مسابقه وبلاگ نويسي معبر
نقش زنان در دفاع مقدس

Rss
طراح قالب
GraphistThem231

تاريخ تولد :1332

تاريخ شهادت : 9/5/1366

محل تولد :فارس /اقليد

طول مدت حيات :34

محل شهادت :مكه

خديجه در سال 1332 در منطقه اقليد فارس متولد شد، او بانويي مسلمان بود كه در راه اعتلاي اسلام ناب محمدي هر آنچه داشت، نثار كرد و بالاخره درِ باغ شهادت باز شد و جمشيدي در روز نهم مردادماه سال 1366 در سن 34 سالگي پرِ پرواز يافت و در پي تهاجم مزدوران رژيم سعودي در مراسم برائت از مشركين در حرم امن الهي به شهادت رسيد.

دسته ها : شهداي زن
يکشنبه 1390/3/1 23:15

زنگ در خونه رو مي زدن ولي هر چي مي گفتي كيه جوابي نمي شنيدي. در رو كه وا مي كردي يه چيزي مثل فشنگ وارد حياط مي شد و بر مي گشت بيرون. بعد از چند لحظه كه مات و مبهوت بودي تازه متوجه مي شدي يوسف بوده كه اومده توپش رو كه موقع فوتبال افتاده تو حياط، برداره. همون يوسفي كه نمي تونست حتي با باباش هم دو كلمه درست و حسابي صحبت كنه.


شهيد يوسف عامري

گر چه پشت لبش تازه سبز شده بود اما كاري كه كرد نشون داد كه دلش خيلي وقته كه سبزه. يوسف يه دايي داشت.

دايي هر چند وقتي به فاميل ها سر مي زد. آخه نماينده مجلس بود و بيشتر اوقات دنبال كار مردم. يوسف دايي رو خيلي دوست داشت ولي تا حالا حتي جرأت نكرده بود يك كلمه باهاش حرف بزنه.

اون روز هم دايي اومده بود به فاميل ها سر كشي كنه. يوسف كه خودش رو از قبل آماده كرده بود، با يه كاغذ تو دستش تو كوچه به ديوار خونه تكيه داده بود. مثل هميشه سرش پايين بود و كف كوچه رو كنكاش مي كرد.

دايي رسيد به خونه يوسف. يوسف هيجان زده بود. به سختي آب دهانش رو قورت داد. عرق كرده بود. آروم به دايي گفت دايي سلام. دايي با تعجب از پيشدستي يوسف تو سلام، جواب سلامش رو داد. گفت : چيه چرا تو كوچه ايستادي؟ يوسف مطمئن بود. تصميمش رو گرفته بود. آهسته به دايي گفت دايي يه كاري باهاتون دارم.

دايي به رسم شوخي محكم به پشت يوسف زد و گفت بفرما در خدمتيم. ... دايي ، مي خوام برم جبهه. گفتن بايد بابام اين رضايتنامه رو امضا كنه. ولي هر چي مي گم، مي گه " نه ؛ تو بچه اي ". شما بهش بگين من قول مي دم مواظب باشم. بزاره برم.

نمي دونم دايي برق تو چشماي يوسف رو ديده بود يا نه. با مهربوني به يوسف گفت دايي جون باشه من با بابات صحبت مي كنم. مي گم كه اين مرد مي خواد مرد شدنش رو نشون بده. يوسف خوشحال شد. اگه از دايي خجالت نمي كشيد همونجا مي پريد تو بغل دايي. به سختي خودش رو كنترل كرد. دايي وارد خونه شد. بعد از نيم ساعت در خونه باز شد. دايي داشت بند كفشهاش رو مي بست. پاش رو كه بيرون گذاشت يوسف پريد جلو . چي شد!! چي شد!! دايي؟!!

دايي اما به آرامي گفت : انشاء الله با اولين اعزام تو هم مي شي يه بسيجي.

دايي نمي دونست كه يوسف با اولين اعزام قراره يه پرنده بشه . قراره يه بهشتي بشه

دايي اما به آرامي گفت : انشاء الله با اولين اعزام تو هم مي شي يه بسيجي.

دايي نمي دونست كه يوسف با اولين اعزام قراره يه پرنده بشه . قراره يه بهشتي بشه.

دو سه روز بعد ثبت نام شروع شد. هفته بعد بود كه يوسف خجالتي ما درب تك تك خونه ها رو زد. از همه خداحافظي كرد. از كسايي كه تا حالا حتي سلام بلند از اون نشنيده بودند. يكي يكي.

فرداي اون روز اعزام شد.

يك ماه نشد كه خبر رسيد يوسف بر اثر اصابت تير مستقيم شهيد شده و جنازه اش هم تو جبهه مقدم مونده. يعقوب برادر يوسف به منطقه رفت و مدت ها به دنبال جنازه يوسف گشت ولي پيداش نكرد. انگار آب شده بود رفته بود تو زمين.

تا اينكه بعد از سه چهار ماه خبر رسيد جنازه يوسف پيدا شده. يوسف عاشق امام رضا (ع) بود ولي به خاطر وضع زندگي و ... تا روز شهادتش كه 16 سالش شده بود هنوز نتونسته بود بره زيارت.

شهيد

اما، اما عاشقي رسم عجيبي داره. بچه هاي مشهد جنازه يوسف رو اشتباهاً به جاي يكي از شهدا منتقل كرده بودن مشهد و دور ضريح آقا امام رضا طواف داده بودن. بعد كه خانواده مشهدي تحويلش گرفتن ديدن كه اين شهيد اونها نيست. با پيگيري هاي يعقوب، يوسف به شهر خودش برگشت. و ...

و الان سال هاست كه يوسف، مرد كوچك روستاي ما مردانه در ورودي روستا و در گلزار شهدا زنده و بيدار منتظر كسيه كه مياد و يوسف دوباره مرد شدنش رو در ركاب اون ثابت مي كنه.

نام شهيد : يوسف عامري

تاريخ تولد : 9/1/1351

محل تولد : روستاي كهن آباد بخش آرادان شهرستان گرمسار

محل شهادت : جزيره مجنون

محل دفن : روستاي كهن آباد بخش آرادان شهرستان گرمسار

سن : 16 سال

آن روزها ، بچه محل هاي من و تو بودند كه به جبهه مي رفتند . همانها كه نمازهاشان را در مسجد مي خواندند و نماز جمعه شان ترك نمي شد . آنهايي كه حالا نامشان را روي كوچه ها گذاشتند . آنهايي كه حالا عكسشان را روي بنرها مي زنند و برايشان يادواره مي گيرند . يادواره ! راستي يادواره براي چيست ؟ يادواره همان يادآوري گذشته است؟ يادآوري رشادت ها ؟ يا اينكه ... بگذريم .

امروز هم جنگ است . مثل ديروز. اما فرق هايي كرده .امروز سلاح ايمان جاي كلاشينكف را گرفته تا با آن معبرهاي جنگ نرم را بگشاييم . امروز با سيم چين بصيرت بايد از سيم خاردارهاي اينترنت گذشت . امروز بايد مين هاي گناه را با قلبي پاك و خدايي خنثي كرد . بچه هاي آن روزها در سنگر خاكي پناه مي گرفتند اما امروز بايد در پناه علم و آگاهي بود . آن روزها تير و تركش جسم ها را نشانه گرفته بود ، امروز گلوله ها به دنبال روح اند . همه را گفتم تا بگويم آن روزها جنگ سخت بود و دشمن پيدا ، اما امروز جنگ نرم است و دشمن پشت انديشه .

                       آگاه باشيد كه در باغ شهادت همچنان باز است...

                                آيا تو هم منتظر هستي تا مرد شدنت را به امام زمانت نشان بدهي؟

                                                                                                                                          يا علي

 

رها آرامي

فرهنگ پايداري تبيان


منابع :

مجله پرسمان

وبلاگ سيمرغ

دسته ها : شهدا و جنگ
يکشنبه 1390/3/1 8:55

مشاوره حاج حسين يكتا به يك دانشجو در خصوص پايان نامه اش با موضوع راهيان نور


امام (ره) گفت : "تا قيامت مزار شهيدان (يا مقتل شهيدان) دارالشفاء عاشقان و عارفان مي شود.

امام نگفت درمانگاه، گفت دارالشفاء در دارالشفاء لاعلاج و جواب كرده مي آورند اين دارالشفاء را به تصوير بكش. كه هر كسي آمد، شفا گرفت. چگونه به آيندگان بگوييم كه آنجا دارالشفاء است


با توجه به ايام بهار (فروردين و ارديبهشت) و سفرهاي راهيان نور برآن شديم تا به بررسي مشاوره حاج حسين يكتا به يك دانشجو در مورد پايان نامه اش با موضوع راهيان نور و نكات مفيدي كه ايشان به آنها اشاره كرده اند و حتي براي هر كدام از ما مي تواند سر منشأ نگاهي نو به راهيان نور باشد، بپردازيم .

حاج حسين يكتا به عنوان يك راوي با تجربه ي دوران دفاع مقدس و كسي كه مدت زيادي از دوران جواني خود را براي شهدا خرج كرده است نكات ظريف و زيبايي را متذكر مي شوند كه از جنس شناخت شهدا و راه آن ها است .

اميدوارم با خواندن اين مطلب نگرش ما نسبت به راهيان نور يك نگرش تغيير يافته و مفيدي گردد و هدف از اين سفر فقط بازديد صرف نباشد بلكه اثرات اين سفر روز به روز به معناي عقلي نه احساسي، ما را به شهدا نزديك كند تا هر كدام از ما نه تنها خود به شهدا برسيم بلكه ديگران و نسل هاي بعدي را نيز به شهدا برسانيم . آمين

بسم الله الرحمن الرحيم

راهيان نور
يك موقع ما مي خواهيم راهيان نور رو بررسي كنيم و يك برنامه فرهنگي رو مطالعه كنيم، اعتقاد من اين است كه بايد ديد اين جريان فرهنگي در چه جغرافيايي اتفاق مي افتد؟ چرا مي گويم جغرافيا؟ من معتقدم زمين ها و زمان ها مهم اند، بعضي از روزها را مي گوييم ايام الله، بعضي از زمين ها را خاص مي ناميم مثل كربلا، وادي السلام نجف، كوه صفا و مروه، بيت الله الحرام و ... و اين جريان فرهنگي در يك نقطه اي اتفاق مي افتد كه مقتل شهدا است و اين مقتل اثر وضعي دارد. خيلي وقت ها شده در كاروان ها راوي يا مدير كاروان قوي نداشته ايم ولي مي بينيم خود محل اثر مي گذارد، مي شود شلمچه ؛غروب شرهاني؛ يا يك مرتبه در دوكوهه كه دلت مي گيرد. پس يكي اينكه جغرفيا اثر دارد و در جريان فرهنگي راهيان نور مؤثر است.

 دومين چيزي كه در راهيان نور مؤثر است زمان است :

از يك جهت كه نگاه مي كنيم مي بينيم نزديك نوروز و تعطيلات،  هواي خوب خوزستان و ...، ولي من اعتقاد دارم خدا بهار تو بهار كرده يعني توي بهار دل ها بهاري مي شود و اين بي اثر نيست همانطور كه در عاشورا چشم ها بهاري مي شود و اشك مي آيد. شايد ظاهري نگاه كنيم هواي خوب خوزستان است و يا ايام تعطيلات است ولي بي اثر وضعي بهار هم نيست. زمان هم مهم است يا به نگاهي ديگر مي شود گفت ما خيلي از عمليات هايمان در بهمن و اسفند بود در خوزستان در همان زمان داره ما رو مي بره به ياد لحظات مناجات و اشك و ناله و لحظه شهادت رزمنده ها و وصل به خدا .

سوم اينكه: اينجا چون بچه ها به خدا رسيدند هر كس مياد به خدا مي رسه يعني نوع اتفاق هايي كه مي افتد با اتفاق هايي كه افتاده يك جور است چون به خدا رسيدند به خدا مي رسيم . خيلي ها آنجا جشن تولد مي گيرن مي گن ما تازه متولد شديم، دوساله اومديم منطقه بيدار شديم، متحول شديم . اثر وضعي داره .

نوع اتفاق ها از لحاظ فرهنگي يك نوع و يك شكل است آنجا هم همه رزمنده ها كه بيست بيست نبودند، يك شبه راه صد ساله رو رفتند. همانطور كه در حركت امام حسين (ع) به سمت كربلا  خيلي ها شب هاي آخر به امام پيوستند مثل حر ، زهير و ... اينجا هم خيلي ها زود رسيدند . براي همين نوع سرعتي كه دارد در راهيان نور اتفاق مي افتد از نوع سرعتي است كه در زمان جنگ بچه ها نظر مي كردند به وجه الله . يعني فرآيند فرهنگي در راهيان نور از ديگر فرآيندهاي فرهنگي كه در عرصه فرهنگ مديريت مي كنيم تا به يك تحول و تأثير برسيم سريع تر است.

4- در جريان فرهنگي راهيان نور كه رهبر انقلاب فرمودند :"يك حركت پر بركت است." وقتي دشمن تمام امكاناتش را جمع كرد براي ضربه زدن به ايران و همه دنيا در جنگ آمدند كه آمارها مي گويد كه چه اندازه مهمات و توپ و تانك و قريب به يك ميليون سرباز(كه ما وقتي جنگ تمام شد نزديك به 18 كشور اسير آزاد كرديم ) كه ما در برابر آن همه آتش بايد صدها صدها هزار تلفات مي داديم كه شايد نزديك به 200هزار شهيد داديم كه يكي اش هم خيلي است، مي بينيم يك جمع كمي رفتند و كار بزرگي كردند . 

دقيقاً امروز هم همين است در مقابل همه ي امكانات ناتوي فرهنگي دشمن و همه ي عوامل داخلي و خارجي اين حركت فرهنگي با يك هزينه اي كه به اندازه يك حمل و نقل – پذيرايي در منطقه و خوراكي در حد صحبت يك راوي يا در حد يك محصولات مي بينيم يك تحول عظيم در يك فرد درست مي كند . يعني حركتي با هزينه اي كم و اثر زياد، با تايم كم - مي بينيم طرف 300 روز روي بچه اي كار كرده ، اثر گذاشته مغز او را با هزار جور حرف و حديث و CD و اينترنت و... (تهاجم فرهنگي) پر كرده و حالا با 2 روز كه مي آيد اينجا بر مي گردد به سمت شهدا و اين يعني همان حركت با بركت اين هم از بركتش. 

شهدا رسيدند و دارند مي رسانند. تو بايد برسي تا برساني

5- اينكه بعضي ها مي گويند چرا افرادي كه به اين سفر مي آيند باز هم در سال هاي آينده مي آيند؟ جريان مثل روضه ي امام حسين(ع) است كهنه نمي شود هميشه نو است شلمچه همان شلمچه است. طلائيه همان طلائيه است حالا ممكن ست پرچمي عوض شود يا تغيير كوچك ديگري يا ممكن است روايت جديدي از يك شهيد بشنوند. و بعضي هم روايت هاي تكراري، همان طور كه من خودم 14 سال است كه مي روم منطقه. خيلي از زائرها تكراري هستند و بالطبع روايت هاي تكراري هم مي شنوند ولي بعضاً مي گويند حاج حسين هر دفعه مي شنويم برايمان نو است و دوست داريم بشنويم پس اين حركت فرهنگي هيچ موقع كهنه نمي شود همان طور كه روضه ي امام حسين هيچ وقت كهنه نمي شود.

6- اين جريان فرهنگي و اين عرصه هميشه نشاط دارد چون وصل به خون ثاراللهي است.

7- يك بحث ديگر اينكه خب پدر و مادر شهدا رفتند. رزمنده ها رفتند. نسل دومي ها رفتند نسل سومي ها، خارجي ها و داخلي ها رفتند از همه مليتي مي روند. يعني اين جريان فرهنگي براي همه حرف و مطلب دارد همانطور كه رهبر معظم انقلاب فرمود: " اين جنگ يك گنج است." پس هميشه نو است و طراوت دارد.براي همه حرف دارد در هر سن و عصر و با هر فكر.

8- اينكه اين حركت فرهنگي چون درونش گردش است به گردشگري نزديك است نشستن در خانه و كتاب خواندن نيست هر چند در كتاب خواندن هم از اين كتاب به آن كتاب، از اين باغ به آن باغ است اينجا هم همينطور است مي روي اروند يك فضاي فرهنگي با اون نخل ها و اون فضا

مي روي شلمچه نوع يك هارموني ايي دارد

در شيارهاي يادمان فتح المبين يك فضا،غربت طلائيه، خلوت شرهاني،ارتفاعات قلاويزان، مي روي پاوه و جريان كردستان رو مي شنوي يه جور  است، بانه يه جور ديگه است...

يعني من احساس مي كنم اين يادمان ها در اين جريان فرهنگي مي تواند با ذائقه هاي هر فرد ارتباط برقرار كند. يعني طبيعت اونجا يه طوري است كه مي تواند با روحيات هر كسي رابطه داشته باشد. يكي كوه را دوست داره يك دشت را، يكي رمل را و... يعني جاذبه هاي گردشگري و فضاي آنجا كه حالا انشاءالله راهيان نور دريا هم راه مي افتد (جنگ دريا و بحث آمريكايي ها و...) كه من معتقدم راهيان نور را بايد تا زاهدان هم بياوريم. اوضاع و ترورهاي سيستان و بلوچستان، اول انقلاب و بعد از آن و شهدا و... يعني خيلي مي توانيم راهيان نور را توسعه بدهيم حتي معتقدم به نقاطي از شهرها كه موشك خورده در همين تهران و شهرهاي ديگر و حتي سفرهايي كه مي رويم به گلزار شهدا،تجمع هايي كه به اسم يادواره دور هم جمع مي شويم همين راهيان نور است چون همه اش به جنبه هاي شهيد و شهادت و نبرد و جنگ 8 ساله مي پردازد.

راهيان نور

 به همين خاطر اگر بخواهيم خوب پرونده ي راهيان نور را بررسي كنيم نمي توانيم بدون نگاه به جنگ بررسي كنيم. بايد شناخت درستي از جنگ داشته باشيم براي به دست آوردن اين شناخت بايد شناخت درستي از عناصري كه در آنجا مي جنگيدند داشته باشيم. وقتي مي خواهي عناصر را بشناسي بايد شناخت درستي از فرمانده شان كه امام بود داشته باشي و اينها همه متصل به قيام عاشورا است. و تو بايد خوب عاشورا را بشناسي و درك كني. من نگاه مي كنم كه در بعضي از نوشته ها و ادبيات آويني اين موضوع با يك نگاه و زاويه ديگر (عصر ظهوري) به اش پرداخته شده و اين يك جريان است. وقتي نگاه مي كني جريان راهيان نور اينكه يك عده بروند در رمل بنشينند كه مثلاً چي؟ براي اينكه به اين عكس نگاه كنند كه چي؟

از ديدن مثلاً پرچم ايران بايد به اين حقيقت برسند كه سرخي اون سمت كربلا است. و سبزيش سمت تمام معنويت و غربت اهل بيت. يا رمل ها ظاهرش خاك است.

وقتي شما از اروند شروع كني به زيارت و همين طور يكي يكي يادمان ها را سر بزني و زيارت كني ديگه به فكه كه مي رسي هيچ جاذبه ي گردشگري و جاذبه ي بصري دنيا را نمي بيني يعني ظاهراً پايت روي رمل هاست ولي باطنت بايد جاي ديگري باشد كه ديگر جاذبه اي هم نمونده كه تو را نگه دارد روي زمين وقتي به رمل هاي فكه نگاه مي كني احساس نمي كني زمين است بلكه احساس مي كني جاذبه تمام شد و احساس خلاء مي كني. با اين نگاه احساس مي كني اينجا زمين نيست و همين حالي كه بهت زير بقعه ي امام حسين(ع) رخ مي دهد كه در شلمچه هم خيلي اين فضا  هست به خاطر شهداي زيادي كه داده و نبردهاي سنگين. اينجا آدم احساس مي كند كه ديگر آب تمام شد يعني يك اتفاق مهم تاريخ نه، اتفاق مهم قانون خدا، اتفاق مهم هدف از خلقت.اتفاق مهم عبوديت و شما مي خواهي در اين پايان نامه اين اتفاق مهم رو به تصوير بكشي كه خدا چطور مديريت فرهنگي مي كند وقتي به ملائك گفت آدم را درست كردم و به خودش بارك الله گفت. تو بايد در پايان نامه ات اين بارك الله رو به تصوير بكشي يعني تحول انفسي آدم ها را.

فكر كن كه پايان نامه ات را بر مبناي اينكه اينجا دارد يك اتفاقي مي افتد از جنس كربلا، از جنس جنگ و چگونه اين را به عنوان اينكه يك سند تاريخي است از راهيان نور قرار دهي. كه از نگاه روانشناختي، جامعه شناسي، روانشناسي از نگاه قرآن، تاريخ، اسناد و ... نگاه كني واقعاً تبارك الله احسن الخالقين است يا آن جمله ي امام است كه "تا قيامت مزار شهيدان (يا مقتل شهيدان) دارالشفاء عاشقان و عارفان مي شود.

امام نگفت درمانگاه، گفت دارالشفاء در دارالشفاء لاعلاج و جواب كرده مي آورند اين دارالشفاء را به تصوير بكش. كه هر كسي آمد، شفا گرفت. چگونه به آيندگان بگوييم كه آنجا دارالشفاء است و خدا زيباترين مديريت فرهنگي را دارد كه چون گفته " كم من فئته قليله غلبت فئته كثيره باذن الله"

بگم چطور 2 تكه زمين، 4 تا يادمان  پنبه ي دشمن را مي زنند؟ هم پنبه ي دشمن را وهم پنبه ي دل ما را.

امام نگفت درمانگاه، گفت دارالشفاء در دارالشفاء لاعلاج و جواب كرده مي آورند اين دارالشفاء را به تصوير بكش. كه هر كسي آمد، شفا گرفت. چگونه به آيندگان بگوييم كه آنجا دارالشفاء است

يك نكته ديگه بگم كه مال خودته، تو نمي توني پايان نامه رو بنويسي مگر اينكه اهلش باشي. راوي نمي تونه روايت كند مگر اينكه خودش با شهدا باشد، استاد اخلاق نمي تونه اثر بگذارد مگر اينكه خودش عامل باشد. تو نمي توني اين سير رو به ديگران برسوني مي توني يه پايان نامه بنويسي نمره اش را هم بگيري و بعد هم توي كتابخانه ها بماند ولي شعر شهريار و حافظ و سعدي نمي شه (اثر ماندگار نمي شه)اگر مي خواهي اون پايان نامه ماندگار باشه بايد باهاش زندگي كني البته شهدا از جنس آن سرعت و بركت به ات مي دهند. الان دنبال اين پايان نامه نباش اول يك بار براي خودت پايان نامه بنويس يعني آخر اين پايان نامه اگر پايان پيدا نكند و يا به يك معني آغازي بر يك پايان نباشد براي زندگي خودت، پايان نامه ات مي شود مثل بقيه ي پايان نامه ها به همين خاطر در پايان نامه اول خودت مطرح باش توأم با اينكه خودي نباشد. يك جمله اي شهيد آويني دارد كه" بيايد كارهايتان را براي خدا كنيد نه براي خدا كار كنيد." بيا براي خدا كار بكن. يعني در اين پايان نامه چيزهايي را محور در نظر بگير:

اول پايان نامه اول باند پرواز باشد آخر پايان نامه آخر باند پرواز خودت باشد. وقتي اين هواپيما بلند مي شود بايد يك عده را هم با خودش ببرد. شهدا رسيدند و دارند مي رسانند. تو بايد برسي تا برساني. چه بايد بكني نمي دونم؟ پايان نامه را هر جور مي خواهي انجام بدي انجام بده اون يك طرف قصه است ولي مراقب باش گاهي اوقات خود ما يك پروژه ايم شهدا دارند روي ما كار مي كنند فكر مي كني داري روي پروژه كار مي كني. ما در دعاي عرفه مي خوانيم: "خدايا براي من تدبير كن و مرا بي نياز كن از تدبير خودم "فكر مي كردي امروز اين طور بشه؟ من فكر نمي كردم. مي خواستم برات بگم راهيان چيه؟ كجاست؟ ستاد چند تا معاونت داره؟ وقتي شروع كردم به صحبت چنين گفتم .

اخلاص در اين جريان مهم است گاهي اوقات آدم گناهي را به گل روي شهدا ترك مي كند يا خيري را انجام مي دهد يا زجر و زخم  زبوني را براي شهدا تحمل مي كند. نمي فهميم كجا و كي و چه طور تلافي مي كنند ولي چون آنها عادتكم الاحسان و سجيتكم الاكرم اند در اقتدا به اربابشان امام زمان(عج)، تلافي مي كنند .

اگر پايان نامه دو سال طول بكشد مهم نيست، 8 سال طول كشيد منتظر بود شهيد بشود بعد از قطعنامه در درگيري هاي مرصاد شهيد شد و الان 30 سال است همه دارند نونش را مي خورند 300 سال ديگر هم همين طور است  مهم نيست پايان نامه كي تمام مي شود مهم اين است كه پايان نامه نويس از خودش آزاد بشه تا بتونه ديگران رو آزاد كنه.

شلمچه

اين را نگيد كه مگه همه چيز وابسته به اين پايان نامه من است؟ از يك جايي بايد شروع كرد. مگر عالم وابسته به شهيد شدن 4 تا آدم بود؟

اسلام با 72 نفر نجات پيدا كرد در كربلا، 415 نفر هم دور پيامبر شهيد شدند كه بنا گذاشته شد و 313 نفر هم مي آيند و كار را تمام مي كنند .

يكي گفت: چه كار كنيم شهدا نگاهمون كنند؟ شهدا يه تيپي زدند "تيپ خاكي" ، خدا بهشون نگاه كرد اين ها هم به خدا نگاه كردند يعني اين قدر فضا يك دست و دلي و خاكي شد بعد اينها نظر كردند به وجه الله.

اگر افراد دل ها و چشم هايشان كنترل نباشد نمي توانند نظر كنند به آن وجه راهيان نور(شهدا نگاه مي كنند به ما) به همين دليل به بچه ها مي گفتم كه بچه ها بايد يه تيپ خاكي بزنيد دل ها تونو دست بگيريد و به شهدا بگيد ما خيلي جا ها مي تونستيم بريم كه نرفتيم يعني شما نگذاشتيد ما برويم و ما رو آورديد اينجا. تو هم مقدمه ي پايان نامه ات را دست بگير برو منطقه اگه آنجا دور است و نمي توني بروي برو جمكران اربابشان امضا كنند و كمك كنند. گفت در عالم رؤيا ليست گردان را داديم خدمت امام عصر(عج) آقا اسم بعضي از بچه ها را خط قرمز كشيدند. هر اسمي را كه خط قرمز كشيده بودند در عمليات شهيد شد. تا امضاء نشد پايان نامه ننويس اين همه نوشتند چي شد؟

امضاي آن ها هم رسيدن خودت است تو برسي تمام است. بعد خودش مي آيد. العلم نور يقذف الله لقلب من يشاء. راهيان هم نور است. نور تابيدني است اكتسابي نيست دادني است. پايان نامه ي اكتسابي مي خواهي يا دادني؟ دنبال كسب علمي يا دريافت علم؟ علمائي كه نجف رفتند آقا بهشون داد. تو راهيان رو از جنس نجف رفتن برو پايان نامه ات را به ات مي دهند. آقا سيد علي آقاي قاضي خودش آمد و علامه طباطبائي را برد . بايد پايان نامه ات به جايي برسد كه به اذن آنها بنويسي براي خدا بنويسي بعد راهش و مخرج صدقش را مي دهند. ما راجع به قبل از مقدمه صحبت كرديم هنوز به مقدمه هم نرسيده ايم. ولي خودت مهمي، دلت، وجودت، اعضا و جوارحت، اخلاصت، مراقبه در طول روزت، مطالعه ات، محاسبه ي آخر شبت اگه خراب كردي مؤاخذه ات. تا به نقطه اتصال برسي گريه مي خواهد، عبادت، نماز شب، زيارت جامعه،  مشهد، كربلا

مي گفت: بعضي اين شهدا رو خدا اصلاً رو نمي كنه نه حالاتشان را و نه خاطراتشان را.گذاشته فقط روز قيامت پرده برداري كند. آنجا مست مي شويد كه راجع به آن شهيد كار كنيد.

 قرار بود روي پايان نامه ات مديريت كني تقويت بشريت رو. در اين مسير بايد با حقيقت و واقعيت و قرآن و سنت و فطرت حركت كني نه با احساس خالي كه مبناي ماندگاري و علمي و فقهي داشته باشد. نه با رويا و عواطف.

انشاء الله همه چيز برايت سوال باشد. خيلي  بپرس. صبح كه كاسب در مغازه اش را باز مي كنه مي گويد خدايا به اميد تو. ما هم كاسب هستيم قرار است رضايت خدا را بدست بياوريم.

 

انشاءالله كه سفرهاي راهيان نور مقدمه اي براي رسيدن ما باشد . نباشد كه رفت و آمد ما بي حد شود ولي هنوز ذره اي به شهدا نزديك نشده باشيم

                             روح تمام شهداي هشت سال دفاع مقدس شاد و راهشان پر رهرو

 

زينب سيفي

بخش فرهنگ پايداري تبيان

دسته ها : راهيان نور
يکشنبه 1390/3/1 8:54


* فداكاري‌ها‌ى هشت سال دفاع مقدس‏ توانست يك نظام الهى و معنوى و متّكى بر تفكّر و انديشه درست و برخاسته از ايمان را تحكيم كند.
* اين تجربه‏ى درس‏آموز [دفاع مقدس‏]، سرمشق هميشگى ملت بزرگ ايران و الگوى موفقى در برابر چشم همه‏ى ملت‌هاى مسلمان است.

*حماسه‏ى ملت ايران در دفاع مقدس، نمايش‌گر قله‏ى ظرفيت‌هاى انسانى مردم اين سرزمين خدايى است.

* جنگ ايران و عراق يك جنگ معمولى نبود، جنگ دو ارتش يا دو كشور با هم نبود؛ جنگ يك كشور در مقابل عمده قواى نظامى و پشتيباني‌هاى نظامى جهان بود. تمام قدرت نظامى و سياسى امريكا پشت سرِ رژيم بعثى عراق ايستاد.

*اين جنگ [جنگ هشت ساله‏]، مظهر و تجلى همه‏ى روحيات خوب و سازنده‏‌اى است كه يك ملت و يك كشور را مى‏تواند به تعالى حقيقى برساند.

* اين جنگ [جنگ هشت ساله‏] حقيقتاً يك گنجِ تمام‌نشدنى است.

* جنگ، حقيقتاً كوره‏اى بود كه جوانان و بقيه مردم را آب‌ديده كرد.

* اين جنگ هشت ساله و اين دفاع مقدّس، از بزرگ‌ترين افتخارات ملت ايران بود.

* ما در جنگ نظامى توانستيم خودمان را پيروز كنيم؛ به كمك چه چيزى؟ به كمك باور و ايمان و اتّكاى به نفس و وحدت و اميد به آينده و روشن‌بودن هدف‌ها و تكيه به نيروهاى ذاتى خويش و تكيه به اسلام.

*اگر ملت ايران هشت سال جنگ تحميلى را نمى‏داشت، البته خيلى از ويراني‌ها را، خيلى از فقدان‌ها را، خيلى از خسارت‌ها را نمى‏داشت؛ اما اين اعتماد به نفس را هم نمى‏داشت؛ اين قدرت علمى، نظامى و پيشرفت صنعتى را هم نمى‏داشت؛ اين عزّتى را هم كه در مقابل چشم جهانيان به دست آورده است، نمى‏داشت؛ اين حالت يأس و نااميدى از تسلّط بر اين ملت هم در دل دشمنان بزرگ او به وجود نمى‏آمد.

* اين جنگ آن‏قدر حرف گفتنى دارد كه اگر دهها سال هنرمندان ما و افراد خوش‌ذوق و با ابتكار بنشينند و در جزء جزء آن كار كنند، باز هم حرف‌هاى گفتنى خواهند داشت.

*ما جنگِ با اين عظمت و پُر از حماسه و حقيقتاً پُر از جلوه‏هاى زيبا و بى‏نظير داشته‏ايم؛ نسل جديد هم از آن خبر ندارد؛ بايد اين‌ها احياء، بازيابى و بازسازى شود و در معرض ديد قرار گيرد.

* جوهر انقلاب و ايمان در اين ميدان خطر، [ميدان جنگ 8 ساله ]خود را در اراده و عمل و قدرت مديريّت انسانها نشان داد.

* جنگ تحميلى هشت ساله ما، داستان عبرت‏آموز عجيبى است.

* جنگ هشت ساله، جنگ دو كشور و دو ارتش نبود؛ جنگِ يك ائتلاف نانوشته جهانى عليه ملتى كه تصميم داشتند حدّاكثر فشار ممكن را از لحاظ نظامى و اقتصادى و غيره بر او وارد بياورند بود، تا از راهى كه در پيش گرفته بود برگردد؛ ولى نتوانستند.

*شروع جنگ يعنى شروع افتخارات اين ملت، شروع تهاجم دشمن يعنى شروع دفاع مقدس ما، شروع شعله‌ور شدن آتش خيانت استكبار يعنى شروع بروز شجاعت همه‌ى قشرهاى ملت براى ايستادگى در مقابل استكبار، پس اين افتخار دارد.

* هفته‌ى جنگ هفته‌ى افتخار است، هفته‌ى مقدس است، در حقيقت جشن است، عيد است و يك بزرگداشتى[ است] از روحيه‌ى مردم، ايثار مردم و مقاومت مقدس و دفاع مقدس[ مردم].

* هفته‌ى جنگ در حقيقت هفته‌ى ايثار است، هفته‌ى فداكارى است، هفته‌اى است كه در آن بزرگ‌ترين آزمايش فداكارانه‌ى ملت ما شكل گرفته است.

*روزهاى آخر شهريور و اول مهر ماه همه ساله يادآور يكى از تجربه‌هاى بزرگ و بسيار پرارزش تاريخ ملت ماست. من به جاى اين‌كه سالگرد آخر شهريور را سالگرد جنگ به حساب بياورم، مايلم آن را سالگرد مقاومت دليرانه‌ى مردممان كه از روى كمال آگاهى و ايمان و شهامت انجام گرفته بنامم.

* تلاش خستگى‌ناپذير 8 ساله، افتخارى است كه امروز نيروهاى مسلح و ملت ما مى‌توانند آن را در سوابق درخشان خود جاى دهند.

*هفته دفاع مقدس يادآور حادثه‌اى عظيم و به بار نشستن نتايجى عظيم‌تر در سير انقلاب ملت ماست و هيچ گاه از ذهن ملت محو نخواهد شد.

* مقاومت بى‌نظير مردم سلحشور ما در دفاع مقدس و دفع متجاوز در طول قريب به هشت سال، اين ستم بزرگ را در رده ناموفق‌ترين تجربه‌ى استعمار در تاريخ معاصر ثبت نموده است.

* در همه مراحل اين جنگ، چه در عمليات نظامى جبهه، چه در عمليات نظامى بيرون از جبهه، چه در برخورد با اسرا، چه در تبليغات - در همه مراحل - ارزشها و اخلاق انسانى رعايت شد. كار بى‏اخلاق و كار ضدّ ارزش و ضدّ بشر، از اين ملت ايران صادر نشد.

منبع :خبرگزاري فارس

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه 1390/2/27 21:22

امام، مانند تابلو راهنمايى است كه بر سر دو راهى‏ها نصب شده و توجه شما را به جاده‏ اى كه مقصد و نهايتش خداوند است، راهنمايى مى‏كند و اگر به اين تابلو توجه نشود، سرنوشت، چيزى جز افتادن در ته دره ‏ى گمراهى نخواهد بود. شهيد مهرداد اكبرنژاد

جمعه 1390/2/23 23:42

با يك نگرش كوتاه بر زندگي شهيدان، مي‌بينيم كه هر يك چه ويژگيهاي خاصي داشتند. آيا مگر مي‌تون بدون خلوص و صفاي قلب و پاكي نيت به لقاءالله و ديدار خدا، تنها معشوق عاشقان از خود رسته، تنها مراد جانبازان از مريد رهيده، و تنها اميد خائفان و راجيان از بند گسسته پيوست؟ عجيب است «شهيد و شهادت». او مي‌بيند حضور ملائكه در نزدش را،‌ او مي‌بيند آنچه را كه خداوند براي او آماده كرده از نعمتهاي بهشت، او مي‌بيند «عند ربهم يرزقون» را. آري، او مي‌بيند از نزد پروردگارشان رزق داده مي‌شوند؛ آنهم چه رزقي! راستي، ‌چه خوب هدايت يافتند،‌چه زيبا معناي هستي و زندگاني را يافتند، دريافتند كه بايد بنده خدا بود و ره قرب به خدا را پيمود. و چه زيبا و دلرباست براي آنان كه كوتاهترين راه، ايثارگرانه‌ترين راه و جانبازانه‌ترين راهِ «شهادت» را يافتند. مگر نه اين است كه هر لحظه زندگي را بايد به ياد خدا بود، و بايد هر لحظه ره قرب به خدا را پيمود. پس، چه بهتر كه حكيمانه‌ترين راه، كوتاهترين راه، ‌عاشقانه‌ترين راه، ‌خالصانه‌ترين راه و جاودانه‌ترين راه «شهادت» را پيمود. و شهيدان چه زيبا در مسلك صالحان طريقِ حق ره معشوق را درنورديدند. سالكان راه حق، راه انبيا، راه صديقين، راه شهدا و صالحين ـ كه در پيمودن راهشان و نيل به قله‌هاي بلند رستگاري و فلاح ـ از هيچ چيز نمي‌هراسند و از هيچ چيز باكي به دل راه نمي‌دهند و از هرگونه وابستگي رهيده‌اند، زيرا كه خدايشان را خوب يافته‌اند. آنان خود را از قيد فرزند، ‌همسر، مظاهر مادي، شهرت‌طلبي و مقام‌پرستي، عجب و خودپرستي و هر چيزي كه او را به خود بندد واز خدايشان دور سازد رها كرده‌اند. آري، آنان همانگونه كه خدايشان، اسلامشان، قرآنشان، پيامبرشان و امامشان رهنمودشان داده‌اند، نايب امام زمان(عج) را كه حجت اوست بر انسانها وبا پيام خونين خويش چه زيبا و دقيق شناخته‌اند و پيرو و مقلد او در تمامي ابعاد شده‌اند. در اين زمان اين نعمت بزرگ خداوندي در وجود حضرت آيت‌الله العظمي امام خميني تبلور يافته است. / سعيد نوري‌تاجر

دسته ها : كلام شهدا
شنبه 1390/2/17 23:54

من كه قطره‌اي از درياي حق‌طلبان هستم با شنيدن صداي پرهيبت مجاهدان، و نعره‌هاي جاوداني شهيدان، و احساس سوز دل مادران، نوحه‌سرايي خواهران داغدار، و آهسته قدم برداشتن پدران، و خيره نگاه كردن برادران عزادار، و در فكر فرو رفتن دوستان و آشنايان، خود را مسئول مي‌دانم كه بايد با چنگ و دندان انتقام خون آنها را از اين ستمگرهاي زمان گرفت و باعث التيام دل خانواده‌هاي آنها شد. خود را مسئول مي‌دانم كه پرچم توحيد را در دست گرفته و با شعار «الله‌اكبر» لرزه بر كاخ‌نشينان بيندازم. خود را مسئول مي‌دانم كه هرگاه ديدم نمي‌توانم در برابر خواست استعمارگران قد علم كنم، به زندگي خود به وسيله جهاد خاتمه داده و به دنياي ابدي و حقيقي بپيوندم. / محمداسماعيل محمدي

دسته ها : كلام شهدا
سه شنبه 1390/1/30 23:56

بر تابوتم يك جلد قرآن بگذاريد، تا مردم بدانند كه هدف من خدا بوده است و قرآن. نه هيچ چيز ديگر.

شهيد عبدالله عبدالهي

دسته ها : كلام شهدا
جمعه 1390/1/5 23:46


وبلاگ تبیان، وبلاگ
کاربران عزیز تبیانی
همانطور که می دانید به مناسبت سی امین سالگرد دفاع مقدس ؛ موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس یک دوره مسابقه وبلاگ نویسی با موضوع 8 سال دفاع مقدس 30 سال پایداری برگزار نمود که در طول برگزاری این مسابقه بیش از 1200 وبلاگ در این جشنواره شرکت کرده و 35000 پست و مطلب در این خصوص ثبت گردید .
لازم به ذکر است داوری این دوره از مسابقات را بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان به عهده داشتند که 30 وبلاگ برتر از میان 450 وبلاگی که تبیان در اختیار بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس قرار داده بود ؛ انتخاب شده اند .
به مبارکی و میمنت ایام خجسته ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ؛ اسامی برگزیدگان این دوره به شرح زیر به اطلاع شما عزیزان می رسد :

برای مشاهده نتایج کلیک کنید.

وبلاگ تبیان، وبلاگ
دسته ها : خواندنی
دوشنبه 1389/8/24 16:57
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم
آب و نان را جیره بندی کرده ایم
عطش همه را هلاک کرده
حالا همه با شهدا در کنار هم در انتهای کانال خوابیده ایم
دیگر کسی تشنه نیست و امیدوارند به دست سیدالشهداء سیراب شوند.
(آخرین برگ دفترچه یادداشت یکی از شهدای گردان حنظله لشگر 27 محمد رسول الله (ص) که در کانال فکه حین تفحص بدست آمده است.)
دسته ها : خاطرات
يکشنبه 1389/8/23 12:55
X