معرفی وبلاگ
بیایید به سرزمین عشق و عرفان سفر کنیم ؛ سرزمینی که تجلی گاه شکوه ایثار است ؛ سرزمینی که همه یکرنگی و اتحاد است. این جا سرزمین عشق و ایثار و فداکاری است. ای قلم ها! بدون وضو در این حـریـم مـقـدس وارد نـشوید. ای هـمسـفران ! لازمـه ی ورود به این سـرزمیـن ، داشـتـن دل هایـی پـاک و بی آلایش است. حرمت و قداست این سرزمین بسیار زیاد است. این سرزمین متعلق به شیرزنان عارفی است که در هشت سال دفاع مقدس حماسه ها آفریدند.
دسته
پيوندهاي روزانه
زن ، دفاع مقدس و امنیت ملی
زنان و حضور در عرصه های نبرد
تنها زن حاضر در عملیات بیت المقدس
تأثیر عوامل معنوی در امنیت زنان ایثارگر
حماسه عاشورا نقطه عطف حضور زنان
ممکن ساختن غیرممکن‌ها
صلح بدون جنگ؟
هیچ وقت جنگ‌طلب نبودیم
ترحم بر پلنگ تیزدندان؟
راه قدس از کربلا می‌گذرد
خرمشهر چه شد؟
چرا حمله نمی‌کنید؟
زنان قهرمان در دوران جنگ
از قرآن سوزی تا تمدن سوزی
فرزند خاک، تصویر تازه زنان در دفاع مقدس
زنان قهرمان کشور ما
زنان آثار ارزشمندی درباره دفاع مقدس خلق کرده‌اند
فیلم مستند هشت سال دفاع مقدس
آلبوم تصاویرسرداران شهید
عملیات ثامن الائمه
بسیار مهم و خواندنی و عمل کردنی
مناجات شهدا با خدا
شهادت طلبی
ترور یا دفاع از کیان اسلام؟
شهید معصومه خاموشی
طلبه صفر کیلومتر!
زن نه شیرزن!!!
روزشمار دفاع مقدس
سجده باپیشانی سوراخ
دوکوهه
وصیت نامه شهید علیرضا موحد دانش
عراق
سُرفه ای کن تا بدانم هنوز نفس می کشی!
شهید احمد کشوری
نامه امام علی (ع) به مالک اشتر نخعی
ولایت فقیه ، تداوم امامت
گلزار زندگی
جسم نحیفان کجا و بار کجا...
چهل حدیث در مورد شهید و شهادت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 870842
تعداد نوشته ها : 1009
تعداد نظرات : 11
جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس
 مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان
 جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس استان يزد
  مسابقه وبلاگ نويسي معبر
نقش زنان در دفاع مقدس

Rss
طراح قالب
GraphistThem231

دستهای وجدان، تابلوهای عبرت را

همیشه در کنار جاده ی اندیشه می کارد

تا هنگام باز شدن درهای خروجی دنیا "قبرستان"

و پذیرایی از انسان های بی نبض

کسی از دیوار بهانه ها بالا نرود.

آنها که حیاط خلوت فکرشان را

با "سمت"     آب و جارو می کنند

آنها که از دیوار شهدا بالا می روند

تا میوه های فرصت بچینند

آنها که چرخ معلولین را نمی چرخانند

آنها که رویش مصلحت را

با پر کردن جیب هایشان توپ می کنند

آنها که از ((دیوار)) مطبوعات

روی خانه مردم شیرجه می زنند

آنها که سیخ احتکار می سازنند

تا مردم را روی آن کوبیده کنند

آنها که برای احساس بوی جبهه

همیشه زکام هستند

آنها که خط مقدم را

از اخبار رنگی تلوزیون ((شاهد)) بودند

آنها که چاه زنخدان را

بر ذکر مسائل ((حدث اصغر)) ترجیح ندادند

باید بدانند که

خداوند در تهیه مواد سوختنی جهنم

هرگز دچار کمبود نخواهد شد.

باید مواظب ارتفاع گناهان بود...

دسته ها : خواندنی
دوشنبه 1389/6/22 7:25

همیشه دوست داشتم موقعی که استادا نمره های نهاییمو رد می کنن کنارشون باشم و تو چشماشون زل بزنم شاید دلشون به رحم بیاد چند دهم به نمرم اضافه کنن!می گن شب قدر موقع بازبینی نهایی کارنامه ی اعمال سال گذشته ی ما آدم هاست.خدا هم بدون شک ارحم الراحمینه    . 

لیله القدر خیر من الف شهر..............

 راستی نمره پاسی پیش خدا چنده؟  10  یا  12 ؟

دسته ها : خواندنی
شنبه 1389/6/13 7:27

 پیر ما گفت شهادت هنر مردان است

 

عشق یعنی . عین یعنی شین و قاف

عشق یعنی یک بسیجی ، صاف صاف

حیف دیگر عشق و صافی پاک شد

آن بسیجی قدیمی خاک شد

 

فقط دعا کنید

دسته ها : خواندنی
شنبه 1389/6/13 6:58

مجنون را با عقل میانه ای نیست...
عشق همواره فراتر از عدل و عقل می نشیند،
و اصلا عشاق می گویند که این جنون، عین عدل و عقل است...
عاقلان می گویند: خداوند عادل است...
عاشقان می گویند : عدل آن است که معشوق می کند...
عاقلان چون گرفتار بلا شوند، گویند شکیبایی ورزیم که این نیز بگذرد...
اما عاشقان، عاشق بلایند...
درٌ حیات، در احتجاج « صدف عشق » است و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت،

در ژرفنای اقیانوس بلا، عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشند چگونه به دریا زنند؟

سید شهیدان اهل قلم آقا سید مرتضی آوینی

دسته ها : خواندنی
شنبه 1389/6/13 6:28

شهید رجائی: شما سرمایه‌های اصلی و مسلم انقلاب اسلامی هستید شما ای نورچشمان من ای سربازان غیور اسلام، ای جانبازان راه حسین(ع) پیوندتان را با خدای خود روزبروز استوارتر کنید، من به شما غبطه می‌خورم و کیست که خود را در برابر عظمت روح شما و در برابر ایثاری که در راه خدا دارید کوچک احساس نکند.

دشمنان کوچکترین نقطه ضعف سپاه را بزرگ جلوه می‌دهند.

سپاه پاسداران از متن انقلاب‌اسلامی ملت ما بپا خاسته و تنها ارگانی است که دارای ابعاد وسیع مکتبی – سیاسی و نظامی باشد. انتظارات امت قهرمان از آن زیاد خواهد بود، ملت ما آرزو دارد که بتواند تمام نیروهای جوان و انقلابی را تحت پوشش خود جذب کرده و آنان را قبل از هر چیز به سلاح مکتب و ایدئولوژی اسلامی مسلح سازد و بفرموده رهبر انقلاب در دستی قرآن و در دستی دیگر سلاح داشته باشید... تجربه قطعی تاریخ نشان می‌دهد که کار این سلاح ایمان و ایدئولوژی در صحنه پیکار حق و باطل بیشتر از سایر چیزهاست.

برادران و خواهران پاسدار باید خود را از هر چیز به ایمان به اخلاق اسلامی آراسته سازند و بدانند که دشمنان کوچکترین نقاط ضعف آنان را بزرگ جلوه داده و برای کوبیدن آنان از آن استفاده می‌نماید، سعی کنید روش استفاده از خود را بکار گیرید تا در خودسازی و تکامل خود بهتر و زودتر موفق شوید.

منبع:اطلاعات- 6/3/1361

دسته ها : خواندنی
سه شنبه 1389/6/9 8:25

 تو هرچه می خواهی باش ، اما ... آدم باش !!!

چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است که به این مردم،

 آسایش و خوشبختی بخشیده است !!! 

مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟

 پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی. 

امروز گرسنگی فکر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است . 

برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !
************************************************************

**************************************************************

رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم

 تا دوست را به یاری نخوانیم،

برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند

طعم توفیق را می چشاند

و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن

و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن

و چه بدبختی آزاردهنده ای ست "تنها" خوشبخت بودن

در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند

 یاد "تنهایی" را در سرت زنده میکند

"تنها" خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است

" تنها" بودن ، بودنی به نیمه است 

و من برای نخستین بار در هستی ام رنج "تنهایی" را احساس کردم


دکتر علی شریعتی
***************************************************************

********************************************************************

 

دسته ها : خواندنی
سه شنبه 1389/6/9 6:59

خدا بود و دیگر هیچ نبود،‌ خلقت هنوز قبای هستی بر عالم نیاراسته بود، ظلمت بود، جهل بود، عدم بود، سرد و وحشتناک، و در دایره امکان‌ هنوز تکیه‌گاهی وجود نداشت. خدا کلمه بود، کلمه‌ای که هنوز القاء‌ نشده بود. خدا خالق بود، خالقی که هنوز خلاقیتش مخفی بود.خدا رحمان و رحیم بود، ولی هنوز ابر رحمتش نباریده بود. خدا زیبا بود، ولی هنوز زیبایی‌اش تجلی نکرده بود. خدا عادل بود، ولی عدلش هنوز بروز ننموده بود. خدا قادر و توانا بود. ولی قدرتش هنوز قدم به حوزه عمل نگذاشته بود. در عدم چگونه کمال و جلال و جمال خود را بنمایاند؟ در سکوت چگونه کلمه زاییده شود؟ در جمود چگونه خلاقیت و قدرت تظاهر کند؟ عدم بود، ظلمت بود، سکوت و جمود و وحشت بود. اراده خدا تجلی کرد، کوه‌ها، ‌دریاها، آسمان‌ها و کهکشان‌ها را آفرید. چه انفجارها، چه طوفان‌ها، چه سیلاب‌ها،‌ چه غوغاها که حرکت اساس خلقت شده بود و زندگی با شور و هیجان زائدالوصفش به هر سو می‌تاخت. درخت‌ها،‌ حیوان‌ها و پرنده‌ها به حرکت درآمدند. جلال، بر عالم وجود خیمه زد و جمال، صورت زیبایش را نمایان ساخت.‌ وکمال، اداره این نظام عجیب را به عهده گرفت. حیوانات به جنب و جوش و پرندگان به آواز درآمدند، و وجود نغمه شادی آغازکرد و فرشتگان سرود پرستش سردادند. 

آن‌گاه،‌ خدا انسان را از «حماء‌ مسنون» - گل تیره رنگ - آفرید و او را بر صورت خویش ساخت، و روح خود را در او دمید و این خلقت عجیب را در میان غوغای وجود رها ساخت. 

انسان،‌ غریب و ناآشنا، از این همه رنگ‌ها ، شکل‌ها، حرکت‌ها و غوغاها وحشت کرد، و از هر گوشه به گوشه‌ای دیگر می‌گریخت، و پناه‌گاهی می جست که در آن با یکی از مخلوقات هم رنگ شود و در سایه جمع استقرار بیابد و از ترس تنهایی و شرم بیگانگی و غیر عادی بودن به درآید. 

به سراغ فرشتگان رفت و تقاضای دوستی و مصاحبت کرد، همه با سردی از او گذشتند و او را تنها گذاشتند و در جواب الحاح پر شورش سکوت کردند. انسان وحشت زده و دل شکسته با خود نومیدانه می‌گفت: مرا ببین، یک لجن خاکی می‌خواهد انیس فرشتگان آسمان شود! و آن‌گاه با عتاب به خود می‌گفت: ای لجن! چطور می خواهی استحقاق هم‌نشینی فرشتگان را داشته باشی؟ و سرشکسته وخجل، گریخته در گوشه‌ای پنهان شد،‌ تا کم‌کم توانست بر اعصاب خود مسلط شود و از زاویه خجلت، بیرون آید و برای یافتن دوست به مخلوقی دیگر مراجعه کند. 

پرنده‌ای یافت در پرواز، که بال‌های بلندش را باز می‌کرد و به آرامی در آسمان‌ها سیر می‌نمود، خوشش آمد و از این‌که این پرنده توانسته خود را از قید زمین خاکی آزاد کند، شیفته شد. اظهار محبت کرد و تقاضای دوستی نمود و گفت: آیا استحقاق دارم که هم پرواز تو باشم؟ اما پرنده جوابی نداد و به آرامی از او گذشت و او را در تردید و ناراحتی گذاشت و او افسرده و سرافکنده با خود گفت: مرا ببین که از لجن خاکی ساخته شده‌ام، ولی می خواهم از قید این زمین خاکی آزاد گردم، چه آرزوی خامی، چه انتظار بی‌جایی. به حیوانات نزدیک شد، هر یک بلاجواب از او گذشتند و اعتنایی نکردند، خود را به ابر عرضه کرد و خوش داشت همراه تکه های ابر بر فراز آسمان‌ها پرواز کند، اما ابر نیز جوابی نداد و به آرامی گذشت. به دریا نزدیک شد و طلب دوستی کرد، اما دریا با سکوت خود طلب او را بلا‌جواب گذاشت. او دست به دامن موج شد و گفت: آیا استحقاق دارم که همراه تو بر سینه دریا بلغزم، از شادی بجوشم و از غضب بخروشم، و بر چهره تخته سنگ‌های مغرور سیلی بزنم و بعد تا به ابدیت خدا پیش بروم و در بی نهایت محو گردم؟ اما موج بی اعتنا از او گذشت و جوابی نداد. انسان دل‌شکسته و ناراحت، روی از دریا گردانید و به سوی کوه رفت و از جبروت عظمتش شیفته شد و تقاضای دوستی کرد . کوه، جبروت کبریایی خود را نشکست و غرور و جلالش اجازه نداد که به او نگاهی کند،‌ انسان دل‌شکسته و ناامید سر به آسمان بلند کرد،‌ از وسعت بی‌پایانش خوشحال شد و با الحاح طلب دوستی کرد. اما سکوت اسرارآمیز آسمان به او فهماند که تو لجن خاکی استحقاق هم‌نشینی مرا نداری. به ستارگان رجوع کرد، ولی هریک بی اعتنا گذشتند و جوابی ندادند. انسان به صحراهای دور رفت و خواست در کویری تنها زندگی کند و تنهایی خود را با تنهایی کویر هماهنگ نماید و از تنهایی مطلق به درآید، ولی کویر نیز با سکوت سرد و سوزان خود انسان آشفته و مضطرب را سر‌گردان باقی گذاشت. 

انسان،‌ خسته، روح‌مرده، پژمرده، دل شکسته، وحشت‌زده و مأیوس، ‌تنها،‌ سر به گربیان تفکر فرو برد، و احساس کرد که استحقاق دوستی با هیچ مخلوقی را ندارد، او از لجن است، لجن متعفن، از پست‌ترین مواد و هیچ‌کس او را به دوستی نمی پذیرد. آن‌گاه صبرش به پایان رسید، ضجه کرد، اشک فرو ریخت،‌ و از ته دل فریاد برآورد: کیست که این لجن متفعن را بپذیرد؟ من استحقاق دوستی کسی را ندارم،‌ من پستم، من ناچیزم، من بدبختم، من گناهکارم، من روسیاهم، من از همه‌جا رانده شده‌ام،‌ من پناه‌گاهی ندارم، کیست که دست مرا بگیرد؟ کیست که ناله‌های مرا جواب بگوید؟ کیست که بدبختی مرا ملاحظه کند؟ کیست که مرا از تنهایی به درآورد؟ کیست که به استغاثه من لبیک بگوید؟ 

ناگهان طوفانی به پا‌شد،‌ زمین به لرزه در‌آمد، آسمان غریدن گرفت، برق همچون تازیانه‌های آتشین،‌ برگرده آسمان کوفته می شد، گویی که انفجاری در قلب عالم به وقوع پیوسته است،‌ صدایی در زمین و آسمان طنین انداز شد که از هر گوشه و از دل هر ذره و از زبان هر موجود بلند گردید:

ای انسان، تو محبوب منی، دنیا را به خاطر تو خلق کرده‌ام، و تو را بر صورت خود آفریده‌ام، و از روح خود در تو دمیده‌ام، و اگر کسی به ندای تو لبیک نمی گوید،‌ به خاطر آنست که هم‌طراز تو نیست و جرأت برابری و هم نشینی با تو را ندارد، حتی جبرئیل، بزرگ‌ترین فرشتگان، ‌قادر نیست که هم‌طراز تو شود، زیرا بالش می سوزد واز طیران به معراج باز می ماند.

ای انسان ، تنها تویی که زیبای را درک می کنی، جمال و جلال و کمال، تو را جذب می کند. تنها تویی که خدای را با عشق ـ نه با جبر ـ پرستش می کنی. تنها تویی که در تنهایی نماینده خدا شده‌ای. ای انسان تنها تویی که قدرت و خلاقیت خدا را درک می کنی.‌ تنها تویی که غرور می‌ورزی و عصیان می‌کنی و لجوجانه می جنگی وشکسته می‌شوی و رام می‌گردی و جلال و جبروت خدا را با بلندی طبع و صاحب نظری خود درک می کنی. تنها تویی که فاصله بین لجن و خدا را قادری بپیمایی و ثابت کنی که افضل مخلوقاتی. تنها تویی که باکمک بال‌های روح به معراج می روی.‌ تنها تویی که زیبایی غروب تو را مست می‌کند و از شوق می‌سوزی واشک می‌ریزی.

ای انسان، خلقت در تو به کمال رسید،‌ و کلمه در تو تجسد یافت، و زیبایی با دیدگان زیبابین تو ظهور کرد‌ و عشق با وجود تو مفهوم و معنی یافت و خدایی خود را در صورت تو تجلی کرد. 

ای انسان، تو مرا دوست می‌داری و من نیز تو را دوست می دارم. تو از منی و به سمت من باز می گردی

دسته ها : خواندنی
سه شنبه 1389/6/9 6:57

ی علی هنگامی که جوان بودم و از قهرمانان عالم لذت می‌بردم ، قهرمانی‌های تو مرا فریفته بود . نبردهای بدر و احد و خندق مرا به وجد می‌آورد . هنگامی که در خیبر را با یک دست می‌کندی ، دیگر از خوشحالی در پوست نمی‌گنجیدم .

ای علی ، بزرگ تر شدم ، به علم و ادب پرداختم ، علم تو و ادب تو مرا فریفت .

ای علی بزرگ‌تر شدم ، ایمان تو و عرفان تو مرا مبهوت کرد

ای علی اکنون دردها و غم‌های تو مرا مسحور کرده است . درد و غم پیوندی عمیق بین من و تو به وجود آورده است که در هر ضربان قلبم درد تو را احساس می‌کنم ، چه دردهای کشنده‌ای . دردی که تا مغز استخوان را می‌سوزاند ، دردی که تو اسلام را بدانی و بتوانی پیاده کنی و سعادت انسان‌ها را تأمین کنی ، آن گاه ببینی که به دست فرصت طلبان به گمراهی کشیده می‌شود و تو مجبور به سکوت باشی ، اما قتل‌عام‌ها جنایت‌ها ، خیانت‌ها ، ظلم و فسادها را در طول تاریخ ببینی و شکست اسلام را به دست خلفایی که به نام اسلام خلافت می‌کنند به بینی ، انحراف را ببینی ، راه حل را بدانی و در حضور تو اسلام را قربانی کنند و تو ببینی که رگ و پوستت را می‌سوزانند ، وجودت را قطعه قطعه می‌کنند ، فرزندانت را قتل عام می‌نمایند ، طاغوت‌ها و فرعون‌ها به وجود می‌آورند ، قارون‌ها ، گنج‌ها از خون ملت می‌دوشند ، بلعم باعورها ، مردم را فریب می‌دهند و آن چنان اجتماعی به وجود می‌آورند که در مساجد آن‌ها برای قرن‌ها تو را لعنت می‌کنند و به تو و خاندان تو فحش می‌دهند ، آن هم در منابر و نماز جمعه‌ها . ای علی چه درد بزرگی است که هنوز هم در جامعه‌ی اسلامی ما به تو اهانت می‌کنند ، ارزش تو را نمی‌فهمند ، و هنوز استعداد درک تو را نیافته‌اند. چه درد بزرگی است که شاهد سقوط اسلام بشی و نتوانی عملی انجام دهی .

ای علی امروز هم تو را می‌کوبند ، حتی شیعیان تو هم تو را می‌کوبند ، هر کسی که راه تو را در پیش بگیرد می‌کوبند ، گویا مقدر شده است که پیروان راستین تو باید مثل تو لعن و نفرین شوند ، تکفیر شوند ، کوبیده شوند و در زجر و شکنجه ، در دنیایی از غم و درد به ملاقات خدا بروند ، و آن قدر شکنجه ببیند که هنگام شهادت فریاد بر آورند : « فزت و رب الکعبه » ، به خدای کعبه آزاد شدم .

ای علی تشنه‌ی عدالتم . تو کجایی ؟ نمی‌دانی از ظلم و ستم – که به نام اسلام می‌کنند – چه رنجی می‌برم ؟ خوش داشتم لحظه‌ای در کنار عدلت بنشینم و دل دردمند خود را بر تو بگشایم و تو بین من و این همه مدعیان اسلام و کتب حکم می‌کردی و داد مرا می‌ستاندی .

ای علی ، جز عشق و فداکاری از وجودم تراوش نکرده است ، حسودان و توطئه چی نان که از اعمال گذشته‌ی من نمی‌توانند نقطه ضعفی پیدا کنند ، می‌گویند در آینده خواهید دید که او آدم تبهکاری است می‌گویند نشان خواهد داد که او جنایتکار است !

کسانی که خود یک قدم مثبت بر نداشته‌اند ، جز ریا و تزویر و تهمت و توطئه کاری نکرده‌اند ، برای کوبیدن عمل صالح به چنین فریبی دست می‌زنند و مردم عادی را بدین وسیله می‌فریبند .

ای علی ، من ناراحت ظلم و ستمی که بر من رفته و می‌رود نیستم ، من خوشحالم که همدرد توام و این خود نعمتی است .

اما ناراحتم که چنین کسانی بر سرنوشت ملت من حاکم شوند ، به نام اسلام حرف بزنند ، خود را مکتبی بنامند و اسلام را ضایع کنند ، و باید هزار و چهار صد سال دیگر صبر کرد تا شاید انقلاب دیگری به وجود بیاید که از این ناخالصی‌ها پاک باشد و دیگر نگران دسیسه و دروغ و سیاست بازی نباشیم .

ای علی ، آرزو می‌کردم که بعد از هزار و چهار صد سال انقلاب اسلامی ما پیروز شود ،‌حق و عدل مستقر شود ، حکومتی نظیر حکومت تو بر قرار گردد ، عشق و محبت بین مردم انتشار پیدا کند ،‌ایمان و عرفان در قلوب مردم جایگزین شود ،‌طاغوت‌ها از بین بروند ، انسان‌ها از همه‌ی قید و بندهای مادی و سیاسی و اجتماعی آزاد شوند ، فقط در مقابل خدا سجده کنند ، مدینه‌ی فاضله‌ای به وجود آید که دیگر استثمار و استعمار و دیکتاتوری و ظلم و فساد در آن نباشد ، همه جا نور حق را ببینیم ، از همه جا زمزمه‌ی سبحان الله و فریاد الله اکبر بشنویم ، همه استعدادهای ما بشکفد ، با همه‌ی توان ، با اخلاص و ایثار برای خود سازی و سازندگی جامعه بکوشیم .

هنگامی که دشمنی حمله کرد ، بی محابا به جنگ او برویم و به آسانی خود را قربانی این مکتب کنیم ، و دیگر دغدغه خاطر و وسوسه‌ای نماند اما ای خدا ، با کمال تعجب می‌بینم که ظلم و ستم به نامی دیگر رخ می‌نمایاند ، ریا و فریب و دروغ در لباس زهد و تقوا خود را می‌آراید تا جامعه را تسخیر کند . افرادی ناچیز و بی تقوا با تهمت و شایعه ، شیعیان راستین علی رامی‌کوبند تا از صحنه خارج کنند .

ای علی ، به لبنان رفتم تا با محرومین و مستضعفین آن جا انیس و هم درد باشم . عده‌ای که لباس دین به تن کرده بودند مرا دشمن می‌داشتند ، از علم و تواضع و فداکاری و استعدادهای من وحشت داشتند ، مرا متهم می‌کردند که یا جاسوسم یا بهایی ؛ زیرا ممکن نیست که کسی با این همه علم و این همه امکانات و مقام وزندگی خوب ، آمریکا را رها کند و با کمال تواضع ، در کمال فقر ، بدون هیچ پاداشی ، در دامان خطر در جنوب لبنان با فقرا همنشین و همدرد باشد . از نظر آ‌ن‌ها باید دلیلی دیگر وجود داشته باشد ، لابد زیر کاسه نیم کاسه‌ای است ! خدایا چه بگویم ؟ چگونه به درگاه تو استغاثه کنم ؟ که عده‌ای مرا این چنین لعن و نفرین کنند ، در حالی که با همه‌ی وجود برای کمک به آن‌ها آمده‌ام و از زندگی و همه مزایای شیرین آن . گذشته‌ام ، و زن و فرزند را فدا کرده‌ام ، در گوشه فقر و گمنامی در دامان خطر ، در میان طوفان‌های تهمت و ناسزا می‌خواهم خدمتی به شیعیان محروم تو کنم . آن جا نیز این چنین مرا استقبال می‌کنند ، و بر دل دردمندم نمک می‌پاشند . ( دکتر چمران )

دسته ها : خواندنی
سه شنبه 1389/6/9 6:28

زندگــی آرام اســت 

مثل آرامش یک خواب بلند

زندگـــی شیریـــن است

مثل شیرینی یک روز قشنگ

زندگـــی رویایـــی است

مثل رویـای ِ یکی کودک ناز

زندگـــی زیبایـــی است

مثل زیبایی یک غنچه ی باز

زندگی تک تک این ساعت هاست

زندگی چرخش این عقربه هاست

زندگــی راز دل مــادرم است

زندگی پینه ی دست پدر است

زندگی مثل زمان در گذر است ...

دسته ها : خواندنی
دوشنبه 1389/6/8 17:3

لاله

جهت ایجاد هرگونه اصلاح در نگرشهای اجتماع در این زمینه باید موضوع را در مقوله کلی کم توانی مورد بررسی قرار داد و چنانچه تغییری مدنظر است باید به طور ریشه ای در این مقوله دنبال کرد. تنها کم توانایی فیزیکی دچار عارضه کم توانی نیستند که آنها را به وضعیت و حالت استیگما (Stigma- داغ زده گی و یا وصله ناجور بودن) سوق می دهد بلکه کم توانی تجربه ای است که هر کسی در مقطعی و یا مقاطعی از زندگی خود ممکن است آن را داشته باشد. افراد کم توان معمولاً خود را به صورت یک وصله ناجور می بیند و همین امر باعث مشکلات مهمی در سازگاری های روانی و اجتماعی آنان می گردد بخصوص زمانی که این افراد در سنین بالاتر با دیدهای مردم بیشتر آشنا می شوند. البته تأثیر آسیب شناختی آن محدود به این گونه افراد نمی گردد بلکه این وضعیت آثار سوئی را بر روی خانواده های کم توان فیزیکی می گذارد: این خانواده ها فرزندان خود را به صورت افرادی خارج از نرم و یا حتی وصله ناجور می بینند (به خاطر نگرش منفی مردم و جامعه) و همواره سعی در پنهان کردن آنان از دید مردم و یا کمتر ظاهر شدن خود و این افراد در انظار عمومی می نمایند. اما از طرف جامعه ما نیز به خاطر پایین بودن شناخت در رابطه با کم توانی و داشتن نگرش منفی نسبت به این پدیده نباید مورد سرزنش قرار گیرد. در این صورت با این مشکل چگوه باید برخورد کرد؟

با دادن آموزش های لازم  برای زنان جانباز که دارای استعدادهای بیشتری هستند و گماردن آنان در شغل های مهم جامعه و داشتن تبلیغات لازم در این زمینه می توان گام مهمی در جهبت اصلاح نگرش مردم نسبت به این قشر وفادار به کشور و انقلاب برداشت

آنچه باید در این مقوله با دقت مورد بررسی قرار گیرد تعریفی است که در جوامع نسبت به کم توانی (Disability) وجود دارد. بسیاری از مردم در کشورها تعریف و شناخت درستی از کم توانی را دارا نیستند. آنان چنین افرادی را کم توان و یا ناتوان نسبت به خود می سنجند. در حقیقت خود را توانا دیده و این افراد را کاملاً مستثنی از جامعه و کم توان ملاحظه می کنند. در حالی که واقعیت امر این است که کم توانی و ناتوانی امری کاملاً نسبی است. هر کس در برهه ای از زمان و یا تمام طول زندگی خودش احساس کم توانی و ناتوانی را دارا است. یک فرد تحصیل کرده در مقابل یک نابغه احساس کم توانی ذهنی و یاهوشی را می کند. تمام انسانها در مقابل پیامبران و مردان الهی احساس کم توانی می کنند مقداری به کلمه معجزه توجه شود. معجزه یعنی آنچه پیامبر و ولی خدا در مقابل مردم انجام می دهد بطوریکه تمام آنان که شاهد و ناظر آن هستند در حالت عجز و ناتوانی قرار می گیرند. پس همه ما در مقابل پیامبران و مردان خدا نوعی کم توانی را احساس می کنیم هر کسی در مقابل یک فرد بالاتر و برتر از خود احساس کم توانی را داراست.

ما در مقابل یک ورزشکار ماهر احساس کم توانی فیزیکی داریم. اصلاً رقابت های اجتماعی که به عنوان یک شالوده پویائی جامعه مد نظر است بر اساس احساس کم توانی و یا ناتوانی انسانها در عرصه رقابت شکل می گیرد. اگر کسی نسبت به فرد بالاتر از خود احساس کم توانی نکند در خود انگیزه رقابت با او را احساس نخواهد کرد. اگر همه خود را به طور یکسان توانمند ببینند رقابتی وجود نخواهد داشت زیرا که رقابت مستلزم تحرک است و حرکت در رابطه با هدفی مطرح می شود که ما احساس می کنیم به آن نرسیده ایم. گذاشتن مرز مطلق بین افراد کم توان و افراد توانمند در عرصه اجتماعی امری کاملاً غیر منطقی و موهوم است و باعث ایجاد مشکلاتی برای زندگی اجتماعی افرادی می شود که در جامعه موصوف به کم توانی جسمی شده اند. امروزه روانشناسان سعی در ترعیعف کم توانی به صورت امری کاملاً نسبی دارند (پروفسوریول Yule1980) به گونه ای که همه افراد جامعه به نحوی درگیر نوعی کم توانی هستند. چنین تعریفی باعث می گردد که افراد کم توان خود را کاملاً مجزا از جامعه نبینند و مرزهای موهوم در جهت ورود آنها به جامعه رنگ خود را کاملاً از دست بدهد. در پناه چنین تفکری روانشاناسان سعی در دیدن کم توانی به صورت یک رفتار را دارند که می توان آن را تغییر داد (پروفسور جانسون 1996) چنانچه کم توانی نوعی رفتار باشد یا با شناسائی عوامل درگیر و تأثیرگذار بر آن می توان آن را شدت بخشید و یا کاهش داد لذا امید افراد را جهت اصلاح و مداخله درمانی در امر کم توانی افزایش می دهد و کم توانان را افرادی کاملاً جدا و تنها از جامعه معرفی نمی کند.

 این دیدگاه جدید در مقابل دیدگاه خطی است که سازمان بهداشت جهانی ارائه می دهد که کم توانی را نوعی نتیجه مستقیم نقص (Impairment) در ارگانیسم می داند در حالی که دیدگاه پروفسور جانسون تأکید بر وجود عوامل متعدد و تأثیرگذار (تشدید کننده و یا کاهش دهنده) بین نقص و کم توانی دارد این عوامل در بسیاری موارد در اختیار فرد کم توان و معلول می باشد. در این مدل سعی در تألیف عوامل پزشکی و روانشناختی می شود. یک فرد کم توان فیزیکی تنها قربانی نقص فیزیکی خودش نیست بسیاری از عوامل قابل تغییر وجود دارد که خارج از شعاع نقص فیزیکی در مقوله کم توانی تأثیر می گذارند. چنانچه این عوامل به خوبی شناسائی شوند می توان به عنوان یک رفتار اصلاحات فراوانی را انجام داد.

چنانچه کم توانی نوعی رفتار باشد یا با شناسائی عوامل درگیر و تأثیرگذار بر آن می توان آن را شدت بخشید و یا کاهش داد لذا امید افراد را جهت اصلاح و مداخله درمانی در امر کم توانی افزایش می دهد و کم توانان را افرادی کاملاً جدا و تنها از جامعه معرفی نمی کند

 در اینجا سؤالی که مطرح می شود این است که چگونه می توان آحاد جامعه را به چنین نگرشی در رابطه با کم توانی جسمی رساند و بار منفی نگرش آنان را کاهش داد. به گونه ای که مردم نسبتاً عادی تر با این افراد برخورد کنند: کمتر رفتار تحقیر گونه داشته باشند، کمتر این گونه افراد و یا خانواده هایشان را مسخره کرد و با نگاه تحقیرآمیز بنگرند کمتر زنان جانباز با رفتارهای آزاردهنده مواجه شوند در این زمینه می توان راهکارهای زیر را ارائه کرد:

 1- قبل از هر اقدامی باید حرکتی از طرف آموزش و پرورش در سطح جامعه صورت گیرد به گونه ای که کودکان در سنین ابتدایی و راهنمایی چند درس از دروس مربوط به فارسی و تعلیمات اجتماعی خود را در رابطه با تعریف کم توانی جسمی با دیدگاه نسبی مطرح شده فراگیرد و کودکان متوجه نسبیت امر کم توانی گردند در این دروس باید به کودکان تمریناتی عینی و ساده شامل نوعی تفحص و بررسی در حال یک کم توان جسمی و یک جانباز داده و از آنها خواسته شود که توانایی هایی را در یک فرد کم توان شناسایی نمایند و از طرف دیگر به کم توانایی های خود در مقابل کودکان آگاهی حاصل کنند. نتیجتاً متوجه وجود کم توانی را شناسایی نمایند و از طرف دیگر به کم توانایی های خود در مقابل کودکان آگاهی حاصل کنند. نتیجتاً متوجه وجود کم توانی در همه افراد گردند.

2- صدا و سیما و رسانه های گروهی باید تبلیغات مناسبی در جهت جا انداختن چنین تعریفی از کم توانی در جامعه داشته باشند تا هر چه بیشتر آحاد جامعه متوجه نسبی بودن امر کم توانی ذهنی و جسمی گردند. از طریق برنامه هایی در صدا و سیما باید موضوع رفتار بودن کم توانی به طور واضح در ذهن مردم جا بیفتد. اگر ما موفق شویم که دیدگاه جدید (پروفسور جانسون) در یک رفتار ببینند و نه چیز دیگر گامی مهم در جهت اصلاح نگرش اجتماع برداشت ایم.

 3- رهبران مذهبی و روحانیون محترم نقش مهمی در این رابطه دارند که می توانند نگرش مردم را نسبت به کم توانی تغییر داده و بهبود بخشند. تحقیقات در کشورهای دیگر نشان می دهد که رهبران و بزرگان جامعه می توانند نگرش مردم را نسبت به این امر بهبود بخشند. (Westbrooketal 1993)

 4- توسط برنامه های درمانی باید زنان جانباز را نسبت به تعریف کم توانی آشنا نمود تا آن در مقابل رفتارهای آزاردهنده ناشی از جهالت بعضی از افراد جامعه بتوانند با جرأت فراوان واکنش نشان دهند. به نظر می رسد که داشتن جلسات درمانی در سطح گروه در جهت افزایش رفتار جرأت آمیز زنان جانباز در مقابل رفتارهای آزاردهنده بسیار ضروری می باشد. به طوری که زنان جانباز با آموزش جرأت آموزی (Assertive Training) قادر به برخورد همراه با اعتماد به نفس در موقعیت های آزاردهنده باشند. چنین برخوردهایی از موضع اعتماد به نفس بالا به نوبه خود در اصلاح نگرش مردم نقش به سزایی دارد.

 5- تحقیقات نشان می دهد که یک فردی که دارای کم توانی فیزیکی است در رابطه با تعامل با دیگران چهار مرحله را می گذراند (kleck and strenta, 1980):

 1- انتظار اینکه چگونه فرد عادی (غیر معمول) رفتار خواهد داشت. 2- این امر ممکن است منتهی به تغییر در رفتار فردی شود که کم توان است. 3- این تغییر رفتار از طرف فرد کم توان واکنش و رفتار فرد عادی را اصلاح خواهد کرد. 4- هر نوع تغییر در رفتار فرد عادی به عنوان تأیید انتظارات فرد کم توان تلقی می شود و فرد کم توان چنین ملاحظه می نماید که انتظار وی به درست بوده است. در این فرایند چنانچه فرد کم توان دارای اعتماد به نفس بالا و مهارتهای لازم درجهت ابراز خواسته های خود و رفتاری جرأت آمیز باشد چنین مراحلی نه تنها آسیب زا نیست بلکه باعث تغییر نگرش مردم و اطرافیان به طور مثبت نسبت به فرد کم توان خواهد شد این مراحل تأکید بر جرأت آموزی که باعث تقویت اعتماد به نفس یک فرد جانباز می شود را دارد.

 صدا و سیما و رسانه های گروهی باید تبلیغات مناسبی در جهت جا انداختن چنین تعریفی از کم توانی در جامعه داشته باشند تا هر چه بیشتر آحاد جامعه متوجه نسبی بودن امر کم توانی ذهنی و جسمی گردند

6- با دادن آموزش های لازم  برای زنان جانباز که دارای استعدادهای بیشتری هستند و گماردن آنان در شغل های مهم جامعه و داشتن تبلیغات لازم در این زمینه می توان گام مهمی در جهبت اصلاح نگرش مردم نسبت به این قشر وفادار به کشور و انقلاب برداشت. در این مورد انتصاب یک کم توان فیزیکی در انگلستان به عنوان وزیر آموزش و پرورش از طرف حزل کارگر انگلستان نمونه بسیار جالبی است که توانسته نگرش مردم را نسبت به کم توانی و معلولیت تغییر زیادی دهد.

 7- تحقیقات (Mc Conkey 1994) نشان می دهد که تعامل گرم و خوشایند بین افراد کم توان و مردم عادی می تواند تغییرات مثبتی در نگرش مردم ایجاد کند. تحقیقات تأکید دارد که کیفیت تعامل ها بسیار مهم تر از کمیت و تعداد تعامل هاست و چنانچه دارای شرایط و ویژگیهای ذیل باشند بسیار موفق تر خواهند بود. 1- اگر مردم در محل های عادی افراد کم توان را دیدار کنند به جای آنکه در محل خاص و یا مراکز چنین ملاقات ها و تعاملهایی انجام پذیرد. 2- مردم در فعالیتهای عملی با افراد کم توان مشارکت داشته باشند و هر دو گروه کم توانان و مردم عادی به طور عملی در فعالیتها سهیم باشند به جای آنکه مکالمه تنها بین آنها وجود داشته باشد در این زمینه پیشنهاد تشکیل کلوپهایی می شود که زنان جانباز در کنار زنان غیر جانباز از عامه مردم درگیر انجام فعالیتهایی شوند. 3- در مراحل اولیه تماس باید تعامل های مردم با افراد معلول با درجه معلولیت پائین باشد و سپس این تماسها را به جانبازان با درجه جانبازی بیشتر تسری داد. 4- حضور یک میانجی که اشخاص کم توان را خوب بشناسد می تواند در معرفی اشخاص جانباز نقش بسزایی داشته باشد. تحقیقات نشان می دهد که چنانچه مردم عادی بدون هیچ گونه پیش معرفی باید شامل آشنایی دادن مردم به علائق و زمینه های فعالیتهای آنان باشد. 5- ترتیب دادن جلسات ملاقات با گروههای کوچک بسیار مرجع نسبت به گروههای بزرگتر است زیرا که افراد در گروههای کوچکتر احساس راحتی بیشتری دارند. 6- ملاقاتها باید با توجه به همتا بودن افراد از لحاظ خصوصیات سنی- محلی- زبانی- جغرافیایی و تحصیلاتی باشد. 7- اطلاعات داده شده به مردم باید تأکید بر توانمندی های شخصی یکر فرد جانباز داشته باشد به جای آنکه بر کم توانی های وی اشاره کند. برای مثال در معرفی یک جانباز باید گفت خانم فرهمندی یک بافنده ماهر با درجه جانبازی 70% است. موارد ذیل باعث ایجاد نگرش منفی نسبت به جانبازان خواهد شد. الف- چنانچه افراد جانباز رفتارهای غیر معمول و خشم آلود یا ضد اجتماعی در طول جلسات ملاقات با مردم عادی نشان دهند. ب- ملاقاتها بطور غیر منتظره و بدون هیچگونه آمادگی قبلی صورت گیرد. ج- ملاقاتها با گروههای بزرگ جانبازان و با انواع مختلف کم توانی ها صورت گیرد. به نظر می رسد با این راهکارها بتوان زندگی را برعده کثیری از زنان جانباز و خانواده هایشان که از وضعیت و حالت استیگما (وصله ناجور) به شدت رنج می برند کمی شیرین تر نمود، شیرینی که ناشی از شکسته شدن مرزهای موهوم می باشد. زیرا که ما انسانها با چنین مرزهای موهوم بسیاری اوقات تلخی هایی برای خود و دیگران ایجاد می کنیم.

 دکتر سید جلال یونسی

منابع : دفتر امور زنان سازمان امور جانبازان: گزارش از اولین همایش سنگربانان صبور (جانبازان زن)، تهران، پژوهشکده مهندسی و علوم پزشکی جانبازان، 1382

دسته ها : خواندنی
دوشنبه 1389/6/8 8:58

مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند.

مرد به حضور خان زند می رسد. خان از وی می پرسد که چه شده است این چنین ناله و فریاد می کنی؟

مرد با درشتی می گوید دزد ، همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم.

خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟

مرد می گوید من خوابیده بودم.

خان می گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟

مرد در این لحظه پاسخی می دهد آن چنان که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادی خواهان می شود .

مرد می گوید : چون فکر می کردم تو بیداری من خوابیده بودم!!!

خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند. و در آخر می گوید این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم

دسته ها : خواندنی
دوشنبه 1389/6/8 8:29
X