معرفی وبلاگ
بیایید به سرزمین عشق و عرفان سفر کنیم ؛ سرزمینی که تجلی گاه شکوه ایثار است ؛ سرزمینی که همه یکرنگی و اتحاد است. این جا سرزمین عشق و ایثار و فداکاری است. ای قلم ها! بدون وضو در این حـریـم مـقـدس وارد نـشوید. ای هـمسـفران ! لازمـه ی ورود به این سـرزمیـن ، داشـتـن دل هایـی پـاک و بی آلایش است. حرمت و قداست این سرزمین بسیار زیاد است. این سرزمین متعلق به شیرزنان عارفی است که در هشت سال دفاع مقدس حماسه ها آفریدند.
دسته
پيوندهاي روزانه
زن ، دفاع مقدس و امنیت ملی
زنان و حضور در عرصه های نبرد
تنها زن حاضر در عملیات بیت المقدس
تأثیر عوامل معنوی در امنیت زنان ایثارگر
حماسه عاشورا نقطه عطف حضور زنان
ممکن ساختن غیرممکن‌ها
صلح بدون جنگ؟
هیچ وقت جنگ‌طلب نبودیم
ترحم بر پلنگ تیزدندان؟
راه قدس از کربلا می‌گذرد
خرمشهر چه شد؟
چرا حمله نمی‌کنید؟
زنان قهرمان در دوران جنگ
از قرآن سوزی تا تمدن سوزی
فرزند خاک، تصویر تازه زنان در دفاع مقدس
زنان قهرمان کشور ما
زنان آثار ارزشمندی درباره دفاع مقدس خلق کرده‌اند
فیلم مستند هشت سال دفاع مقدس
آلبوم تصاویرسرداران شهید
عملیات ثامن الائمه
بسیار مهم و خواندنی و عمل کردنی
مناجات شهدا با خدا
شهادت طلبی
ترور یا دفاع از کیان اسلام؟
شهید معصومه خاموشی
طلبه صفر کیلومتر!
زن نه شیرزن!!!
روزشمار دفاع مقدس
سجده باپیشانی سوراخ
دوکوهه
وصیت نامه شهید علیرضا موحد دانش
عراق
سُرفه ای کن تا بدانم هنوز نفس می کشی!
شهید احمد کشوری
نامه امام علی (ع) به مالک اشتر نخعی
ولایت فقیه ، تداوم امامت
گلزار زندگی
جسم نحیفان کجا و بار کجا...
چهل حدیث در مورد شهید و شهادت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 910281
تعداد نوشته ها : 1009
تعداد نظرات : 11
جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس
 مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان
 جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس استان يزد
  مسابقه وبلاگ نويسي معبر
نقش زنان در دفاع مقدس

Rss
طراح قالب
GraphistThem231


* فداكاري‌ها‌ى هشت سال دفاع مقدس‏ توانست يك نظام الهى و معنوى و متّكى بر تفكّر و انديشه درست و برخاسته از ايمان را تحكيم كند.
* اين تجربه‏ى درس‏آموز [دفاع مقدس‏]، سرمشق هميشگى ملت بزرگ ايران و الگوى موفقى در برابر چشم همه‏ى ملت‌هاى مسلمان است.

*حماسه‏ى ملت ايران در دفاع مقدس، نمايش‌گر قله‏ى ظرفيت‌هاى انسانى مردم اين سرزمين خدايى است.

* جنگ ايران و عراق يك جنگ معمولى نبود، جنگ دو ارتش يا دو كشور با هم نبود؛ جنگ يك كشور در مقابل عمده قواى نظامى و پشتيباني‌هاى نظامى جهان بود. تمام قدرت نظامى و سياسى امريكا پشت سرِ رژيم بعثى عراق ايستاد.

*اين جنگ [جنگ هشت ساله‏]، مظهر و تجلى همه‏ى روحيات خوب و سازنده‏‌اى است كه يك ملت و يك كشور را مى‏تواند به تعالى حقيقى برساند.

* اين جنگ [جنگ هشت ساله‏] حقيقتاً يك گنجِ تمام‌نشدنى است.

* جنگ، حقيقتاً كوره‏اى بود كه جوانان و بقيه مردم را آب‌ديده كرد.

* اين جنگ هشت ساله و اين دفاع مقدّس، از بزرگ‌ترين افتخارات ملت ايران بود.

* ما در جنگ نظامى توانستيم خودمان را پيروز كنيم؛ به كمك چه چيزى؟ به كمك باور و ايمان و اتّكاى به نفس و وحدت و اميد به آينده و روشن‌بودن هدف‌ها و تكيه به نيروهاى ذاتى خويش و تكيه به اسلام.

*اگر ملت ايران هشت سال جنگ تحميلى را نمى‏داشت، البته خيلى از ويراني‌ها را، خيلى از فقدان‌ها را، خيلى از خسارت‌ها را نمى‏داشت؛ اما اين اعتماد به نفس را هم نمى‏داشت؛ اين قدرت علمى، نظامى و پيشرفت صنعتى را هم نمى‏داشت؛ اين عزّتى را هم كه در مقابل چشم جهانيان به دست آورده است، نمى‏داشت؛ اين حالت يأس و نااميدى از تسلّط بر اين ملت هم در دل دشمنان بزرگ او به وجود نمى‏آمد.

* اين جنگ آن‏قدر حرف گفتنى دارد كه اگر دهها سال هنرمندان ما و افراد خوش‌ذوق و با ابتكار بنشينند و در جزء جزء آن كار كنند، باز هم حرف‌هاى گفتنى خواهند داشت.

*ما جنگِ با اين عظمت و پُر از حماسه و حقيقتاً پُر از جلوه‏هاى زيبا و بى‏نظير داشته‏ايم؛ نسل جديد هم از آن خبر ندارد؛ بايد اين‌ها احياء، بازيابى و بازسازى شود و در معرض ديد قرار گيرد.

* جوهر انقلاب و ايمان در اين ميدان خطر، [ميدان جنگ 8 ساله ]خود را در اراده و عمل و قدرت مديريّت انسانها نشان داد.

* جنگ تحميلى هشت ساله ما، داستان عبرت‏آموز عجيبى است.

* جنگ هشت ساله، جنگ دو كشور و دو ارتش نبود؛ جنگِ يك ائتلاف نانوشته جهانى عليه ملتى كه تصميم داشتند حدّاكثر فشار ممكن را از لحاظ نظامى و اقتصادى و غيره بر او وارد بياورند بود، تا از راهى كه در پيش گرفته بود برگردد؛ ولى نتوانستند.

*شروع جنگ يعنى شروع افتخارات اين ملت، شروع تهاجم دشمن يعنى شروع دفاع مقدس ما، شروع شعله‌ور شدن آتش خيانت استكبار يعنى شروع بروز شجاعت همه‌ى قشرهاى ملت براى ايستادگى در مقابل استكبار، پس اين افتخار دارد.

* هفته‌ى جنگ هفته‌ى افتخار است، هفته‌ى مقدس است، در حقيقت جشن است، عيد است و يك بزرگداشتى[ است] از روحيه‌ى مردم، ايثار مردم و مقاومت مقدس و دفاع مقدس[ مردم].

* هفته‌ى جنگ در حقيقت هفته‌ى ايثار است، هفته‌ى فداكارى است، هفته‌اى است كه در آن بزرگ‌ترين آزمايش فداكارانه‌ى ملت ما شكل گرفته است.

*روزهاى آخر شهريور و اول مهر ماه همه ساله يادآور يكى از تجربه‌هاى بزرگ و بسيار پرارزش تاريخ ملت ماست. من به جاى اين‌كه سالگرد آخر شهريور را سالگرد جنگ به حساب بياورم، مايلم آن را سالگرد مقاومت دليرانه‌ى مردممان كه از روى كمال آگاهى و ايمان و شهامت انجام گرفته بنامم.

* تلاش خستگى‌ناپذير 8 ساله، افتخارى است كه امروز نيروهاى مسلح و ملت ما مى‌توانند آن را در سوابق درخشان خود جاى دهند.

*هفته دفاع مقدس يادآور حادثه‌اى عظيم و به بار نشستن نتايجى عظيم‌تر در سير انقلاب ملت ماست و هيچ گاه از ذهن ملت محو نخواهد شد.

* مقاومت بى‌نظير مردم سلحشور ما در دفاع مقدس و دفع متجاوز در طول قريب به هشت سال، اين ستم بزرگ را در رده ناموفق‌ترين تجربه‌ى استعمار در تاريخ معاصر ثبت نموده است.

* در همه مراحل اين جنگ، چه در عمليات نظامى جبهه، چه در عمليات نظامى بيرون از جبهه، چه در برخورد با اسرا، چه در تبليغات - در همه مراحل - ارزشها و اخلاق انسانى رعايت شد. كار بى‏اخلاق و كار ضدّ ارزش و ضدّ بشر، از اين ملت ايران صادر نشد.

منبع :خبرگزاري فارس

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه 1390/2/27 21:22

زمان: آبان 1364/ صفر 1406

مکان: تهران، جماران

موضوع: پاسخ نامه یک اسیر

مخاطب: ابوالقاسمی(خداماند)، علی(اسیر در عراق، اردوگاه عنبر) (1)

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدمت سرور گرام و عزیزم روحی جان(2) سلام عرض می کنم و ان شاء الله که در پناه ایزد منان و در پناه امام زمان در سلامتی کامل به سر برید. اگر از احوال این حقیر جویا باشید بحمدالله سلامتی برقرار و تنها غم و اندوه جانگداز ما دوری از شما عزیز است که خداوند تبارک را به مقربانش قسم می دهم که هر چه زودتر نعمت دستبوسی شما را نصیب ما بکند.

 

به هر حال، روحی جان! روحم برایت در حال پرواز است. حدود دو سال است که هیچ خبری از شما ندارم و شما خوب می دانید که احتیاج به پند و اندرزهای شما دارم و شما ما را از این نعمت بی بهره نفرمایید. امیدوارم در نامه هایتان از «میهن» بنویسید که چه کار می کند و با کی رابطه برقرار کرده و زمینها را چه می کارد و کارش با «حسین خرکچی»(3) به کجا رسید. شنیدم یه بار حسابی داغونش کردی.(4) به هر حال منتظر دعاهای خیر شما هستیم و امیدوارم که ما را در دعاهای شب جمعه و شب چهارشنبه در جمکران(5) و محافل فراموش نکنید.

 

از قول اینجانب به «عمو حسین وزیری»(6) و «اکبر مجلسی»(7) و «حسینعلی»(8) و «مشهدی احمد»(9) و برادر بسیار عزیزم«سید علی»(10) و خانواده و «اکبر آقا»(11) و خانواده ( شنیدم که چند وقت پیش به گردشی به خارج رفته بود، چه سوغاتی آورده؟)(12) سلام خیلی برسانید. و حتما منتظر جواب نامه های شما هستیم. از راه دور صورتت را غرق بوسه می کنم.

 

 فرزند کوچک شما _ علی خدامانده ـ ۲۷/۷/۶۴

 

 

پاسخ امام:

 

بسمه تعالی

برادر عزیزم! از سلامت شما خوشحال و از خداوند تعالی خواستارم بزودی به وطن خود مراجعت نمایید. قلم من قاصر است که از دلاوری و بزرگواری شما عزیزان قدردانی نمایم. امید است از دعای خیر برای همه شماها غفلت نکنم. والسلام علیکم.

 

عبد درگاه خدا(ح)

 


 

پاورقی:

1_ متن نامه بسیار جالب این رزمنده که به اسارات رژیم بعث عراق درآمده است، حاوی رمزها و اشاراتی است که ضمن بیان مقصود خود، امکان کشف آن را به حداقل رسانده است. در قسمت مربوط به مشخصات فرستنده و گیرنده نامه، بر روی فرمهای «صلیب سرخ جهانی» مرقوم گردیده: «علی ابوالقاسمی، فرزند عبدالحسین، عراق، اردوگاه عنبر، اطاق 23/ گیرنده: یزدی _ قم، خیابان حضرتی، خیابان حجت، منزل آقای یزدی، آقای روحی جان ملاحظه فرمایید».

 

2_ اسیر در بند رژیم بعث عراق، امام خمینی را با عنوان «روحی» مورد خطاب قرار داده است که به معنای «روح من» است و مستفاد از شعار معروف: «روح منی خمینی _ بت شکنی خمینی».

 

3_ صدام حسین.

 

4_ اسرا از پیروزی های لشکر اسلام در جبهه ها به نحوی مطلع می شدند.

 

5_ منظور، جماران است.

 

6_ آقای میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت.

 

7_ آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی.

 

8_ آقای حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان.

 

9_ آقای سید احمد خمینی.

 

10_ آقای سید علی خامنه ای، رئیس جمهور وقت.

 

11_ آقای علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه وقت.

 

12_ اشاره به یکی از مسافرتهای آقای ولایتی به خارج از کشور.

 

 

* صحیفه امام، ج 19، ص ۴۱۶ ـ ۴۱۵. 
دسته ها : دفاع مقدس
شنبه 1389/8/15 8:47

سالها از آن واقعه گذشته بود تا این که قدیمی های جبهه وجنگ، دریک غروب پاییزی، محفل انس و دیداری ، برپا کردند. حسینیه «عاشقان ثارالله» ساری، محل دیدار یاران و تداعی خاطرات فراموش نشدنی جنگ بود. نم نم باران، روی برگهای زرد خیابانهای شهر می بارید. بوی خاک و علف های باران خورده، خاطرات کودکی را ، در دلها زنده می کرد! باد، همچون خزنده ای در کوچه پس کوچه های شهر، می خزید. حسینیه ، حال وهوای دیگری پیدا کرده بود. دوستان ، یکدیگر را در آغوش می گرفتند و بستر حسینیه از اشک آنان، شسته می شد.

 

بعد از نماز جماعت ، نوبت گفتنی ها و ناگفتنی های جنگ بود. از هرگردان چند نفر انتخاب کرده بودند تا خاطراتشان را بازگو کنند. برگزیدگان گردانها درجای مشخصی نشسته بودند. با آغاز برنامه ، قدیمی های گردان امام محمدباقر (ع) ، سیدالشهدا(ع) مالک اشتر، علی بن ابی طالب(ع) و… از دل برخاسته هایشان را گفتند تا این که نوبت آخرین گردان رسید. اما تنها یک نفر درجایگاه، قرار گرفت.

سکوت شکننده ای فضای حسینیه را ، پرکرده بود.سرها به این طرف و آن طرف می چرخید و لحظاتی بعد، همهمه ای آرامش آنجا را به هم ریخت… هرکس، چیزی می گفت:

ـ چرا بچه های گردان صاحب الزمان نیامدند؟

مجری برنامه ، همه را دعوت به سکوت کرد، نماینده گردان، شروع به صحبت کرد:

ـ … من حسن رسولی خورشیدکلایی ؛ تنها با زمانده گردان صاحب الزمان… به دنبال این معرفی کوتاه صدای گریه او و حاضران بلند شد.

ـ حق این بود که بقیه هم می آمدند اما چه کنم آنها دوازده سال پیش، مرا تنها گذاشتند و رفتند! من ماندم و خاطراتشان، من ماندم و اندوهی بی پایان… حسن همراه باگریه غریبانه خود به نقل خاطره پرداخت:

ـ آخرین لحظه های شکار تانکها بود که توسط تیربارچی یکی از تانکها، مورد هدف قرار گرفتیم و تیر به صورتم (کنار چشم راست، زیر بینی اش را نشان می دهد) … خورد و دیگر چیزی نفهمیدم.

صورت گشاده و نورانی اش جذاب و معنوی می نمود و کلمات شمرده و لحن دل نشینش همه را شیفته خود می کرد. با حال و احساس پاکی حرف می زد و چشمان درشت و آسمانی رنگش را به پایین دوخته بود:

 

حسینیه ، ساکت و خاموش شده بود و تنها صدای نفس حاضران به گوش می رسید.

 به هوش که آمدم دریکی از بیمارستانهای اصفهان بود. دستی به صورت و گردنم که کرخت و بسته شده بود کشیدم. درکنار چشم راستم نیز تنها جای زخم التیام یافته باقی مانده بود. تعجب کردم که به این زودی خوب شده است. با چانه ام کمی ور رفتم، می توانستم آن را تا اندازه ای حرکت بدهم. سرم را برگرداندم بغل دستی ام که پیرمرد خوش صورتی بود را خوشحال وخندان دیدم . گلویم خشک شده بود . قدری تقلا کردم تا توانستم با او، کمی صحبت کنم . درآخر پرسیدم: امروز چندمه؟

گفت : بیست و هشتم؟

گمانم این بود که بالاخره پس از نه روز ـ آن هم با وضعی که برایم پیش آمده بود ـ یک بار دیگر، قدم به دنیا گذاشته ام. هنوز سرم درد می کرد و خوابم می آمد. چیزی نگذشت که برادرم وارد اتاق شد. وقتی مرا دید، همانجا ایستاد و شروع کرد به گریه کردن. باخودم گفتم: خبرها چقدر زود به همه می رسه! برادرم جلوتر آمد و سرش را روی سینه ام گذاشت. با هم کلی گریه کردیم.

همه خدا را شکر می کردند. برادرم می گفت: حسن جان! می دانی چندوقته که بیهوشی؟» سرم را به علامت مثبت تکان دادم از چشمانش معلوم بود که حرفم را قبول ندارد، از بچگی هم همین طور بود

داداشم لبخندی زد و به پرستارها نگاه کرد، آنها هم با لبخند به من می نگریستند. از میانشان مرد میانسالی راه باز کرد و جلو آمد:

ـ خوب ، حسن آقا! بالاخره به هوش آمدی؟!

ـ و دستی به سرم کشید.

برادرم او را پزشک معالجم معرفی کرد و من هم به نوبه خودم از او تشکر کردم. دکتر که شاداب به نظر می رسید گفت:

ـ شانس آوردی پسر! گلوله، سیستم بویایی تو را به هم ریخته، از کنار قرنیه چشم چپت رد شده و استخوان حفاظ درونی سرت را خراشیده. خوشبختانه به مغزت آسیبی نرسیده، اما بخش ثابت چانه ات را خرد کرده است . هرکس جای تو بود الآن این جا نبود. تو، نزدیک هفتاد روز بیهوش بودی و من و همکارانم خیلی خوشحالیم که به هوش آمدی و خدا را شکر می کنیم.

دهانم از تعجب ، باز مانده بود!

مکثی کرد و به نقطه ای خیره شد، بعد به ساعت خود، نگاه کرد و ادامه داد:

ـ یک سال طول کشید تا روی پاهایم ایستادم . از بچه های گردان، خبری نداشتم.

دلم برای آنها تنگ شده بود، مدتی بعد به طرف لشگر، که در «هفت تپه»مستقر بود حرکت کردم و یکراست به گردان صاحب الزمان(ع) رفتم.

دراینجا سرش را پایین انداخت و با حالتی محزون، ادامه داد:

ـ از قدیمی های گردان، هیچ خبری نبود. همه شهیدشده بودند. از جوادنژاداکبر گرفته تا آن بچه هایی که همیشه با هم بودیم . حالا من مانده ام و دنیایی از خاطره ها. واقعاً که خیلی تنهایم ، امروز می فهمم که چاره ام دیدار دوستانی است که دیگر میان ما نیستند. ولی چه فایده که در باغ شهادت را به روی ما بستند. بچه ها! امروز جز خودمان ، هیچ کس ما را نمی فهمد

و درمیان های های گریه ها «والسلام » آهسته ای گفت و خاموش شد

برای وصال جا مونده ها دعا کنید

 

دسته ها : دفاع مقدس
شنبه 1389/8/8 13:1
کتاب به پیشنهاد رهبر انقلاب امام خامنه ای مجموعه «فرهنگ جبهه» به همت سید مهدی فهیمی آقا کتابامام خامنه ای که همواره دغدغه فرهنگ و بویژه کتاب را دارد، در خصوص کتاب معتقد است: باید خرید کتاب، یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضی از وسایل تزییناتی و تجملاتی... به کتاب اهمیت بدهند؛ کتاب را مثل نان و خوراکی و وسایل معیشتی لازم بخرند. بعد که تأمین شد، به زواید بپردازند. امام خامنه ای در دیدار با اعضای دفتر پژوهش و گسترش فرهنگ جبهه در دی ماه سال 70 در خصوص مجموعه فرهنگ جبهه گفتند: وقتی که جلد اول فرهنگ جبهه درآمد، طبعاً به طور عادی، مثل بقیه منشوراتی که پیش من می‌آوردند، نشستم آن را خواندم. این کتاب از بس مرا جذب کرد، تا آخرش خواندم؛ بعد دیدم این کافی نیست؛ به خانه بردم و گفتم همه بنشینید این کتاب را بخوانید؛ گفتم این کتاب اصلاً باید در فضای خانه‌ها باشد و همه باید آن را همیشه داشته باشند. شایان ذکر است از سال 1368 تا کنون، شصت عنوان کتابهای «فرهنگ جبهه» در اختیار مخاطبان قرار گرفته است که در این میان، چهارعنوان گزیده فرهنگ جبهه شامل «گزیده نوشتاری فرهنگ جبهه» دربرگیرنده منظومه ها، مکاتبات، یادداشت های روزانه، یادگارنوشته ها و تابلو نوشته های رزمندگان و« گزیده رفتاری فرهنگ جبهه» دربرگیرنده بازی ها و سرگرمی ها، اوقات فراغت، شوخ طبعی ها، خلاقیت ها، رویای صادقه، امدادهای غیبی و آداب و رسوم رزمندگان، «گزیده گفتاری فرهنگ جبهه» دربرگیرنده گزیده عناوین شعارها و رجزها، نیایش ها، نام ها و نشانی ها (اعلام)، اصطلاحات و تعبیرات، مکاشفات، قطعات و مقالات و مشاهدات رزمندگان و «گزیده تعلیقات فرهنگ جبهه» در برگیرنده سوانح، بود و نمود، جبهه فرهنگ و فرهنگ جبهه، جبهه ای نو در فرهنگ شناسی ایران اشاره کرد. فرهنگ جبهه بخشی از کتاب: (جلد اول. اصطلاحات و تعبیرات) آجر: شهید، کد رمز در اصطلاح بی سیم. آجر(2): پنیر مانده، خشک شده و از دهان افتاده و بی مصرف. آجر پلاستیکی: کتلت از نوع جبهه ای آن، غذایی سخت و سفت و خفه کننده،ه مان خوراکی که وقتی کسی در خوردن آن به زحمت می افتاد به او می گفتند «سمبه بدهم؟ با آفتابه آب بیاورم؟» آچار فرانسه: مسئول تدارکات یگان، کسی که همه کار از او بر می آمد و به امور مختلف مسلط بود. آچار همه کاره: چفیه،پارچه ای که از آن به جای سفره، لنگ حمام، تور ماهی گیری، حوله، باند زخم و امثال آن استفاده می کردند. آخ جون مرخصی: جراحت ناشی از ترکش کوچک که به مرخصی و رفتن به عقب منجر می شد. (کنایه است از اهل مبارزه و مقاومت نبودن!) آخرین هشدار: تیر مستقیم تانک، نشانه ای از جدی بودن جنگ و نزدیک بودن دشمن. آدامس شیک: کد رمز: التماس دعای مخصوص، سفارشی، شبانه، یواشکی و کامل(کوتاه شده کلمات) آدم خفه کن: چلو مرغ، غذای شب عملیات، کنایه از شهادت است که طبعا بعد از شام آخر احیانا محقق می شود. آدم کُش گردان: امدادگر! کنایه از ناشی بودن نیروهای امدادرسان خصوصا در شرایط عملیاتی و خطوط مقدم. آر.پی.جی.به برجک زدن: مرخصی گرفتن از فرماندهی در شرایط آماده باش عمومی و حساس جنگ. آر.پی.جی.زن.سفره: فردی که لقمه های بزرگ می گرفت و غذا را نجویده می بلعید. آسایشگاه سالمندان: تدارکات گردان و لشگر، اشاره ای است به مسئولان تدارکات واحدها که معمولا از بین رزمندگان مسن انتخاب می شدند. آقای فروغی راد: خمپاره . ابراهیم: رزمنده ای که از آتش دشمن جان سالم به در می برد و کوچکترین جراحتی بر نمی داشت. اتحادیه دکمه داران: کسانی که دکمه بالای پیراهنشان همیشه بسته بود. اذان گفتن: گلوله باران دشمن در سپیده دم، وسیله دعوت به حق و سبب خیر شدن. ارحم، درهم: اذیتم نکن اذیتت نکنم، کمکم کن هر چند ناچیز. از جهنم تا بهشت: از جبهه جنوب تا جبهه غرب کشور،اشاره ای است به گرمای منطقه خوزستان و سردسیری و سر سبزی غرب. استامبولی: ماشین حمل شهید در اصطلاح بی سیم و کد رمز. گفته می شد: استامبولی می خواهیم تا آجر(شهید)ها را جا به جا کند. اسلحه بی فشنگ: آفتابه دستشویی! وسیله ای که گفته می شد رزمندگان در تاریکی شب بارها با آن از دشمن اسیر گرفتند. اصول سه گانه تدارکات: داشتیم تمام شد، فعلا نداریم، به شما تعلق نمی گیرد! قسمت سوم مخصوص وقتی بود که بچه ها موجودی را می دیدند و تدارکات چی دیگر اصل آن را نمی توانست حاشا کند. اطلاعات عملگی: واحد اطلاعات عملیات، واحدی که نسبت به سایر واحد های سازمان رزم گرفتاری و مسئولیت بیشتری داشت. التماس پتو: تقاضای جای برای خوابیدن، به معنی جا باز کردن در کنار خود. الهی ضعف بدنی و دقت جلدی: خدایا دقت کن جلد ما پاره نشود، به کنایه تعبیری بود که در مواقع بمباران و جنگیدن به کار می رفت. انجمن خروسان جنگی: نیروهای تبلیغات،بچه هایی که بخشی از وظیفه شان توجه داشتن به اوقات شرعی و اقامه نماز پنج گانه بود. اوشین پلو: برنج سفید بدون مخلفات. ایران تایر: پوتین های بسیجی. ایران گونی: شلوار و اورکت بسیجی ساخت وطن. با آفتابه چای شیرین خوردن: موفق به گرفتن مرخصی از فرمانده نشدن و با حال زار به چادر برگشتن. با بیل خمپاره ریختن: آتش شدید دشمن روی مواضع خودی، نه یکی یکی، بلکه مثل سوخت ریختن در کوره و آتشگاه با بیل. باغبان: مسئول واحد تخریب که یکی از وظایفش کاشتن مین بر سر راه نیروهای دشمن و جمع کردن مین های آنها بود. بالش سر خود: پای مصنوعی که جانبازان در هر شرایطی آن را از جای خود در می آوردند و زیر سرشان می گذاشتند. تدارکاتچی: خبر آنلاین
دسته ها : دفاع مقدس
جمعه 1389/7/23 22:57

در ششمین روز از هفته دفاع مقدس سال 1368 و روز شکست حصرآبادان، طی مراسمی 58 نفر از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جهادسازندگی به لحاظ نقش تعیین کننده در عملیات بیت‌المقدس به دریافت نشان فتح از دست رهبر معظم انقلاب اسلامی نایل شد.

منبع: کتاب اولین ‌های دفاع مقدس   -  صفحه: 152

 

 

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه 1389/6/30 23:7

سیاست آمریکا در جنگ تحمیلی پس از بیرون راندن عراقی‌ها در سال 1361 دگرگون شد و دولت ریگان جانب عراق را گرفت. از سال 1362 آمریکا عملیات انسداد را با طرح معاون وزیر امور خارجه به نام ریچارد مورفی اجرا کرد که به منظور کاستن قدرت نظامی و کاهش قدرت اقتصادی ایران برنامه‌ریزی شده بود.
1-متوقف ساختن صادرات تسلیحات به ایران
2-ارایه اعتبارات به عراق برای خرید محصولات کشاورزی و غیره از آمریکا
3-قاچاق اسلحه به ایران به قیمت گزاف
4-پایین نگه داشتن قیمت نفت

منبع: کتاب اولین ‌های دفاع مقدس   -  صفحه: 228

 

 

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه 1389/6/30 23:6

اولین فرد نظامی که مقام معظم رهبری در نماز به او اقتدا کردند،«خلبان شهید علی‌اکبر قربان شیرودی» بود، وی در این باره فرمود:«شیرودی اولین نظامی است که من در نماز به او اقتدا کردم».

منبع: کتاب اولین ‌های دفاع مقدس   -  صفحه: 294

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه 1389/6/30 23:6

دکتر ولایتی در کنفرانس خلع سلاح ژنو خواستار برخورد قاطعانه مجامع بین‌المللی با عراق در به کارگیری سلاح شیمیایی شد.
دکتر ولایتی اعلام کرد که از زمان تأسیس سازمان ملل متحد این اولین بار است که نام یک کشور رسماً به عنوان ناقص صریح مفاد پروتکل 1925 ژنو برده می‌شود. با این حال صدور مواد شیمیایی که قابلیت تبدیل به سلاح شیمیایی را دارند به این کشور ادامه داشت.

منبع: کتاب اولین ‌های دفاع مقدس   -  صفحه: 198

 

 

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه 1389/6/30 23:5

در تاریخ 26 بهمن ماه سال 1362 جهت پاسخگویی به جنایات مکرر رژیم بعثی عراق در مورد به موشک بستن شهرها و بمباران مناطق مسکونی میهن اسلامی‌مان پس از چهل ماه صبر و تحمل و هشدار و پس از آن که مجامع بین‌المللی برای جلوگیری از این جنایتکار، اقدامی انجام ندادند، جمهوری اسلامی ایران برای اولین بار همه خاک عراق جز اماکن مقدسه را منطقه جنگی اعلام کرد و از مردم خواست که جهت حفظ جان خود به عتبات عالیات مهاجرت کنند.

منبع: کتاب اولین ‌های دفاع مقدس   -  صفحه: 121

 

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه 1389/6/30 23:4

 

سلام بر یادگارهای عشق وحماسه

سلام بر لباس های خاکی به خون آغشته

سلام برچفیه های گرد وغبار گرفته

سلام بر پیشانی بندهای یا حسین و یا زهرا

و سلام بر ...

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه 1389/6/30 22:43
X