معرفی وبلاگ
بیایید به سرزمین عشق و عرفان سفر کنیم ؛ سرزمینی که تجلی گاه شکوه ایثار است ؛ سرزمینی که همه یکرنگی و اتحاد است. این جا سرزمین عشق و ایثار و فداکاری است. ای قلم ها! بدون وضو در این حـریـم مـقـدس وارد نـشوید. ای هـمسـفران ! لازمـه ی ورود به این سـرزمیـن ، داشـتـن دل هایـی پـاک و بی آلایش است. حرمت و قداست این سرزمین بسیار زیاد است. این سرزمین متعلق به شیرزنان عارفی است که در هشت سال دفاع مقدس حماسه ها آفریدند.
دسته
پيوندهاي روزانه
زن ، دفاع مقدس و امنیت ملی
زنان و حضور در عرصه های نبرد
تنها زن حاضر در عملیات بیت المقدس
تأثیر عوامل معنوی در امنیت زنان ایثارگر
حماسه عاشورا نقطه عطف حضور زنان
ممکن ساختن غیرممکن‌ها
صلح بدون جنگ؟
هیچ وقت جنگ‌طلب نبودیم
ترحم بر پلنگ تیزدندان؟
راه قدس از کربلا می‌گذرد
خرمشهر چه شد؟
چرا حمله نمی‌کنید؟
زنان قهرمان در دوران جنگ
از قرآن سوزی تا تمدن سوزی
فرزند خاک، تصویر تازه زنان در دفاع مقدس
زنان قهرمان کشور ما
زنان آثار ارزشمندی درباره دفاع مقدس خلق کرده‌اند
فیلم مستند هشت سال دفاع مقدس
آلبوم تصاویرسرداران شهید
عملیات ثامن الائمه
بسیار مهم و خواندنی و عمل کردنی
مناجات شهدا با خدا
شهادت طلبی
ترور یا دفاع از کیان اسلام؟
شهید معصومه خاموشی
طلبه صفر کیلومتر!
زن نه شیرزن!!!
روزشمار دفاع مقدس
سجده باپیشانی سوراخ
دوکوهه
وصیت نامه شهید علیرضا موحد دانش
عراق
سُرفه ای کن تا بدانم هنوز نفس می کشی!
شهید احمد کشوری
نامه امام علی (ع) به مالک اشتر نخعی
ولایت فقیه ، تداوم امامت
گلزار زندگی
جسم نحیفان کجا و بار کجا...
چهل حدیث در مورد شهید و شهادت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 910264
تعداد نوشته ها : 1009
تعداد نظرات : 11
جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس
 مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان
 جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس استان يزد
  مسابقه وبلاگ نويسي معبر
نقش زنان در دفاع مقدس

Rss
طراح قالب
GraphistThem231

حاج احمد همیشه یک دفترچه همراه داشت نکاتی که به ذهنش می‌رسید، می‌نوشت.

حتی اگر پای تلویزیون نشسته بود و نکته مهمی را می‌شنید که ما فکر می‌کردیم به سپاه ربطی ندارد با دقت تمام گوش می کرد و با جزئیاتش می نوشت! وقتی سئوال می کردیم این موضوع چه ربطی به سپاه دارد می‌گفت:«این یک طرحی است که اگر ما در سپاه روی آن کار کنیم، خوب است» نوشته‌ها معمولاً دو الی سه سطر بود . خوبی دفترچه این بود که اگر ابهامی در مسئله‌ای داشت یا نکته‌ای به ذهنش نمی‌رسید، سراغ دفترچه‌می‌رفت و آن را پیدا می‌کرد.حتی اگر در حین صحبت‌های فردی مطلبی توجه‌اش را جلب می‌کرد، وقتی آن فرد می رفت سریع مطلب را یادداشت می کرد.

 

از اقدامات شهید کاظمی در نیروی هوایی

 جمع آوری برجک‌های نگهبانی مشرف به منازل مردم بود که استفاده امنیتی  قابل ملاحظه ای هم نداشتند، وی می گفت ما نباید هیچ گونه مزاحمتی را برای مردم فراهم سازیم.شهید کاظمی زمانی هم که به محیط‌های نظامی وارد می‌شد ابتدا به سربازان سرکشی می‌کرد و ضمن بررسی مسایل و مشکلات آنها سؤالاتی از سربازان می‌پرسید که شاید به ذهن هیچ یک از مسئولین آن مجموعه نمی رسید وی اول به امور سربازان رسیدگی می‌کرد بعد فرماندهان. یک بار به شهید کاظمی گله کردم که به ما هم برسید، گفت: سربازان در دست ما امانت هستند.

به ندرت پیش می آمد که بچه هایش را همراه خودبه لشکر بیاورد 

آن روز ظاهراً همسر حاجی جایی رفته بود و حاجی مجبور شده بود، محمد مهدی را همراه خود بیاورد از صبح که آمد رفت جلسه و محمد مهدی را پیش ما گذاشت. جلسه که تمام شد مقداری موز اضافه آمده بود یکی را به محمد مهدی دادم تا از او نیز پذیرایی کرده باشم نمی دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. محمدمهدی هم پشت سر من وارد دفتر او شد.وقتی بچه را دید چهره اش برافروخته شد، سپس گفت: چه کسی به به او موز داده ، گفتم: حاجی این بچه صبح تا حالا هیچ چیزی نخورده یک موز که بیشتر به او نداده ایم تازه از سهم خودم بود . نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت: همین الان می روی و جای آن موز یک کیلو موز می خرید و جایگزین می کنی!؟

کسی هر وقت یک عزیزی را از دست می دهد، یکسال، دوسال یا چهل روز به یادش هست، ازش اسم می برد، کمتر اتفاق می افتد یک مدت طولانی آدم درگیر کسی بشود که از دست می دهد، 19 سال احمد، حسین حسین می کرد به یاد شهید خرازی. هیچ جلسه ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت که او یاد باکری و خرازی و همت و این شهدا را نکند.

شنبه 1389/8/22 7:11


قسمت دوم زندگی‌نامه شهید زین‌الدین
او همچنانکه در سنگر پدر به فعالیتهای مبارزاتی خود ادامه می‌داد ،از سوی دانشگاه فرانسه ،برای ادامه تحصیل پذیرفته شد. چون در همین دوران با اوج انقلاب مواجه بود،تردیدن در رفتن و ماندن در دلش راه پیدا کرد.اما از آن جا که خداوند،مردان خویش را بسیار می‌آزماید تا آنان که تکلیف را در رضای او می‌بینند، راه او را بر گزینند مهدی بار دیگر ماندن را برگزید. انقلاب که پیروز شد با تشکیل جهاد سازندگی و سپاه پاسداران به عضویت این دو در آمد و با شروع غائلهکردستان به آن جا عزیمت کرد. پس از غائله کردستان با آغاز جنگ تحمیلی وارد صحنه های نبرد حق علیه باطل و دفاع از کشور اسلامی مان شد. مهدی زین‌الدین در شهر سو سنگرد مسئولیت اطلاعات –عملیات قرارگاه نصر را عهده دار شد.موفقیت های جاویدان در عملیات ه های فتحالمبین و بیت المقدس ،... قبلاز هر چیز مرهون شناسایی دقیق و برخورداری از اطلاعات کافی و نقش ابتکاری و کلیدی این شهید بزرگوار است. نبوغ نظامی ،و توان جسمی وروحی بسیار بالای او نقطه عطفی بر انتخاب ایشان در سن 23 سالگی به عنوان فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب بود. مهدی در عملیات رمضان و عملیات محرم به عنوان فرمانده ،از نخستین لحظه های شناسایی تا واپسین لحظه های فتح،حضوری مستقیم و موثر داشت.
خط جهاد و شهادت همچنان ادامه داشت ،والفجرها یکی پس از دیگری میآمدند و در این میادین مهدی بود که بی وقفه لشکر علی بن‌ابیطالب را مالک‌وار در مسیر عزت و افتخار فرماندهی می‌کرد . درآستانه عملیات والفجر 4 و به هنگام توجیه فرماندهان گردانها،پس از اینکه مشکلات و خطرات عملیات را شرح می‌دهد کلامی پرشور دارد:
((آن چیز‌یکه در توان جمهوری اسلامی و در توان ماست، ما روی آن سرمایه گذاری کرده ایم ، بقیه آن را توکل می‌کنیم بر خدا . از ویژگیهای رزمندگان اسلام یعنی ویژگی‌هایی که ما از اول جنگ به کار بردهایم توکل بر خدا بوده است . ما این امکانات را داریم . تکلیف ما هم جنگ است.بیشتر از این هم نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم . بقیه اش را بر خداوند توکل کرده‌ایم همه موفقیتمان را در اتکا به خداوند می‌بینیم و ما باید امتحانمان را به حول و قوه الهی خوب پس بدهیم ...انشاءالله ...))
از سوسنگرد تا فتح‌المبین ، از بیت‌المقدس تا رمضان ،از محرم تا والفجر ، چون کوهی استوار ایستاد و خم بر ابرو نیاورد. پیروزی عجیب و حماسه‌ای تصرف جزایر مجنون در شرایطی بدست آمد که رژیم عراق و حامیانش با تبلیغات فراران توانایی‌های نظامی و عملیاتی جمهوری اسلامی ایران را برای ادامه نبرد به زیر سئوال برده بود و بر این نکته تاکید می‌کرد که امکان موفقیت و پیروزی درعملیات نظامی برای ایران وجود ندارد. اما نهایتا در عملیات خیبربه کارگیری شیوه‌های کاملا ابتکاری فرمانده لشکر علی‌بن‌ابیطالب و رشادتهای دلیرانه رزمندگان اسلام ، موجب آزادسازی جزیره مجنون گشت. به طوریکه دشمن مایوس و شکست خورده این فرمانده جوان را((خیبر شکن)) نامید.
و سرانجام در آبان 1363 در حالی که به همراه برادرش آقا مجید (مسئول اطلاعات – عملیات تیپ 2 لشکر علی‌بن‌ابیطالب ) برای شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت در حال حرکت بودند . با اصابت آرپی جی به ماشینی که داخل آن بودند ، در دل جاده‌ای که آخرین ایستگاه پرواز این خسته دلان بود در رکاب امام عشق به شهادت رسیدند.

سه شنبه 1389/6/30 8:9

نام بلند مهدی زین‌الدین در سال1338 در انبوه زمینیان درخشید و هسبی آسمانیش در خاک تجلی یافت . او در خانواده‌ای مذهبی در شهر تهران متولد شد . از همان کودکی بدون معلم قرآن را فرا گرفت . در پنج سالگی به علت ظلم و تاریکی و فساد و فحشایی که در دوران طاغوت حاکم بود، خانواده‌اش را واداشت که هجرت از تهران به خرم‌آباد را برگزینند و مهدی را در یک کودکستان ملی که متعلق به یک فرد مذهبی بود ثبت نام نمایند .
شش‌ساله بود که در مدرسه‌ای خصوصی تحصیل را آغازکرد و تا کلاس پنجم به خاطرهوش بالای خود ،همیشه شاگرد اول یا دوم بود. به همین سبب توانسب کلاس پنجم و ششم را به صورت جهشی طی کرده وبه کلاس هفتم برود. فعالیت‌های سیاسی‌اش از زمانی آغاز گشت که حضرت آیت‌الله مدنی به خرم‌آباد تشریف آوردند. او در تمامی جلسات و سخنرانیها در خدمت ایشان بود ودر محضر این روحانی مبارز،نحوه سیاست و مبارزه را‌ آموخت . زمانیکه حزب رستاخیز به اجبار عضو می‌گرفت ،تنها کسی که در مدرسه قاطعانه گفت )) من عضو نمی‌شوم))مهدی بود و این امر باعث اخراج ایشان از مدرسه شد ، اما او با تغییر رشته از ریاضی به تجربی علی‌رغم تنگناها و فشارهای سیاسی همچنان به ادامه تحصیل پرداخت .
بعد از اخذ دیپلم با توجه به این که پدرش، در فعالیتهای سیاسی حضوری فعال داشت از سوی ساواک دستگیر و تبعید شد و این در حالی بود که او در کنکور رتبه چهارم دانشگاه شیراز را کسب کرده و درآستانه تحولی قرار گرفت که می‌توانست زندگی مادی‌اش را تغییر دهد،اما او انصراف خود را اعلام کرد، چرا که اگر به دانشگاه می‌رفت ،کتاب فروشی پدر که سنگر مبارزه علیه رژیم طاغوت بود خالی می‌ماند، سنگری که محل تبادل و نشر اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام(ره)و سایر پیشگامان انقلاب بود.

سه شنبه 1389/6/30 8:6

شهید مسلم(داریوش)رضایی در سال1346 در یک خانواه متوسط و پر جمعیت در شهر خرم آباد متولد گردید. دوران کودکی و دبستان را در محله شهدا – مخابرات گذراند او بچه ای بسیار پر انرژی و فعال بود که بخش عمده ای از وقت خود را صرف فعالیت های ورزشی می کرد با وجود اینکه بچه ای باهوش و مقید بود اما شور و حال جبهه با شروع جنگ تحمیلی به او امان نداد و داوطلبانه از طریق مسجد محل وارد بسیج سپاه گردید و در سن 16 سالگی در پاییز 1361 عازم جبهه شد .

ایشان تا سوم راهنمایی درس خواندند و سپس در مدت جبهه رفتن در امتحانات متفرقه شرکت کرده و تا دوم دبیرستان ادامه تحصیل دادند. ابتدا به عنوان یک جوان بسیجی بی تجربه در جنگ وارد جبهه شد اما به دلیل رشادت ها و فعالیت هایی که از خود نشان داد پس از مدتی مسئولیت ها یی به عهده گرفت و در واحد اطلاعات عملیات مشغول به کار شد شهید به طور مداوم تا هنگام شهادت چهار سال پیوسته در جبهه بود.
از خلوص نیت  این جوانان باید گفت که هر چه داشتند در راه خدا و اسلام در طَبَق اخلاص می گذاشتند از جان و مال خود گذشتند تا به اهداف والای انسانی برسند شهید داریوش رضایی حقوق ناچیز بسیجی خود را که می گرفت به حساب 100 امام خمینی (ره) که کمک به محرومان بود واریز می کرد و برای برگشت به جبهه از پدر پول می گرفت او هیچگاه از عملیات یا از کارهای خود در جبهه در بین خانواده و دوستان تعریفی نمی کرد اگر سمت یا عنوانی داشت آن را مطرح نمی کرد و همیشه خود را یک بسیجی ساده و بدون مسئولیت معرفی می نمود. شهید در مدت جبهه چندین بار مجروح شد  بطوری که دچار ناراحتی گوش ، معده و . . . شده بود همرزمان او شهید داریوش را در جبهه مسلم صدا می کردند و این اسم بر او باقی ماند.
یک روحانی همرزم وی در جبهه از وی چنین یاد می کرد که در یکی از عملیات ها در محاصره بودیم که من پایم گلوله خورد و در آستانه اسیر شدن بودیم که شهید مسلم  مرا به پشت حمل کرد. به او گفتم مرا رها کن و خودت را نجات بده که شهید در جواب می گوید یا هر دو اسیر می شویم و یا اینکه هر دو از محاصره خارج  می شویم. که تنهایی با زحمات زیاد خود را به نیروهای خودی می رسانند.
وی در اعزام و هدایت دیگر اعضاء خانواده به جبهه فعال بود به طوری که در عملیات های دیگر، برادران شهید رضایی در جبهه های کردستان مجروح شدند.
شهید داریوش ( مسلم ) رضایی در تیپ امام حسن (ع) اهواز از معاون اطلاعات عملیات بود که در عملیات نفوذی به خاک دشمن در جزیره مجنون شرکت کرد و در همان عملیات با ترکش خمپاره دشمن 16/6/1365 به شهادت رسید.

سه شنبه 1389/6/30 8:6

در سال 1344 در روستای گنجینه ضرونی از توابع شهرستان کوهدشت در دامان مادری با تقوی متولد شد و به سرپرستی پدری بزرگوار تربیت و پرورش یافت. در دوران کودکی تحصیلات ابتدایی خود را در روستا سپری کرد و در این ایام به کمک خانواده اش در امر کشاورزی همت می گماشت. ایشان برای ادامه تحصیل راهی شهر کوهدشت شد و بعد از طی دوران راهنمایی  به محض اینکه در خود توان گرفتن اسلحه را دید سنگر تحصیل را رها کرد و به سوی جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و به عضویت رسمی سپاه در آمد و خود را ملبس به لباس  آقا ابا عبدالله الحسین (ع)  نمود . شهید حمید رضا بیش از 6 سال مخلصانه جنگید و به قلب دشمن یورش برد و سرانجام سرافرازانه مانند دیگر شهدای صدر اسلام در تاریخ 3/5/1367 در عملیات مرصاد توسط منافقین کور دل به سوی عالم علوی هجرت نمود و به فیض والای شهادت نائل آمد.
شهید ابراهیمی فردی شجاع و دلیر به علت رشادتهایی که از خود نشان داد در سمتهای فرمانده گردان علی ابن ابیطالب بوکان ، فرمانده محور عملیاتی سر دشت ، فرمانده گردان جند الله مهاباد ، معاونت عملیات مهاباد ، معاونت گردان خط شکن محبین ، فرمانده گردان عاشورا و فرمانده محور عملیاتی لشگر 57 ابوالفضل (ع) مشغول فعالیت شد و به هدایت نیروهای بسیجی در امر عملیاتهای آفندی و پدافندی پرداخت.

سه شنبه 1389/6/30 8:5

شهید منصوری در خرداد سال  1345 در شهر خرم آباد دیده به جهان گشود . او اولین فرزند خانواده بود نام گذاری شهید بخاطر تقارن تولد ایشان با 28 صفر بود .او دوران تحصیلی را تا دبیرستان ادامه داد . او در دوران انقلاب با و.جود اینکه پدرش نظامی بود در تظاهرات و راهپیمایی ها حضور فعالی داشتند . حتی اصرار مادر هم مانع ایشان نمی شد او بعد از پیروزی انقلاب و با آغاز جنگ تحمیلی به صف رزمندگان پیوست . او در اکثر عملیا تها شرکت داشت و در یگانها ی لشگر ولی عصر ، تیپ امام حسن ، لشگر 57 ، قرارگاه حمزه و قرار گاه حنین خدمت نمود . شهید روحیات عجیبی داشتند این شهید همه وجودش غیرت ، شجاعت و رشادت بود . بیشترین سابقه او در دوران دفاع مقدس در واحد اطلاعات عملیات و تخریب بود . ایشان بسیار شجاع و نترس بودند که این اخلاق او زبان زد همه همرزمان و رزمندگان استان بود . او در همه یگانهایی که خدمت می کرد جزء نیروهای اصلی و شاخص بود. هر جا در کار مشکلی پیش می آمد شهید منصوری یکی از کسانی بود که برای رفع مشکل انتخاب شده و اقدام می کردند.
شهید در 11/11/66 در منطقه مهران و ارتفاعات چنگوله در حین شناسایی منطقه اسیر شدند . او به مدت 3 سال و نیم در بند اسارت دشمنان بعثی بود .خاطرات دوران اسارت شهید شنیدنی بود که ایشان زیاد آنها بیان نمی کرد آنچه دوستان ایشان در اسارت بیان میکردند این بود که شهید حسین منصوری شجاع و با غیرت بودند و به همین دلیل به خاطر مقاومتها یش مورد شکنجه و اذیت و آزار عراقیها بودند . شهید بار ها در مناطق مختلف عملیاتی مورد اصابت حملات شیمیایی دشمن قرار گرفت . شهید یک سال بعد از آزادی از بند اسارت ازدواج نمود و ثمره این ازدواج 2 فرزند می باشد . سر انجام پس از سالها رشادت ، شجاعت ، دلاوری ، ایثار گری ، اسارت ، زحمات  ، شب نخوابی ها، تحمل سختی های فراوان در راه اسلام در تاریخ 22/4/77 ندای حق را لبیک گفت و به جمع یاران و همرزمان شهیدش پیوست . گفته های بسیاری در رثای شهید می توان گفت که وجود او و حماسه های او در دوران دفاع چه بوده که این خاطرات و رشادتها را زبیدات ، ارتفاعات سلیمانیه ، حاجعمران ، ارتفاعات در بندیخان و همه مناطق جنوب و غرب و همرزمان او بهتر می دانند.

سه شنبه 1389/6/30 8:4


شهید بابایی در سال 1343 در خانواده ای مذهبی و زحمتکش دیده به جهان گشود. نامش را همچون اربابش، حسین نهادند.
در سن 7 سالگی در مدرسه ی ابتدایی روستای آرو مشغول به تحصیل شد و این دوره را پشت سر گذاشت. ولی بخاطر وضع مالی بد خانواده نتوانست به تحصیل ادامه دهد.
خصوصیات شهید:
* بسیار به نماز اول وقت اهمیت می داد.
* روزه گرفتن را دوست داشت و می گفت : روزه تنها عبادتی است که در آن ریا وجود ندارد و روزه باعث اخلاص در عبادت است.
* بسیار مهربان ، پر عاطفه و دلسوز بود.
* به بزرگتر ها و نیز کوچکترها احترام می گذاشت.
* به پدر و مادر خود نیز بسیار احترام می گذاشت و هیچ وقت نشد که موجب ناراحتی پدر و مادر شود.
* نسبت به انقلاب اسلامی و امام خمینی عشق می ورزید و عاشق نام امام خمینی (ره) بود.
* همیشه به سخنان امام عزیز گوش می داد و مواقعی که سخنرانی امام پخش می شد ، همگی را امر به سکوت می کرد و می گفت : بگذارید ببینیم امام چه می گوید؟
* در شبهای محرم در عزاداری امام حسین علیه السلام شرکت فعال داشت و با نام امام حسین علیه السلام اشک می ریخت و به عزاداران چای می داد و به آن افتخار می کرد.
* عاشق جبهه و خط مقدم بود.
* هر وقت به مرخصی می آمد دلش در جبهه ها بود و می گفت : اینجا برایم تنگ است و نمی توانم بمانم.
ایشان در تاریخ 8/8/63 در سر پل ذهاب بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سرش، به خیل عظیم شهیدان پیوست.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
چهارشنبه 1389/6/17 23:10


در سپیده دم اولین روز تیرماه سال 1345 در یک خانواده مذهبی در روستای آرو از توابع شهرستان دماوند چشم به جهان گشود. پس از اینکه به سن 7 سالگی رسید در روستای خودش به تحصیل پرداخت و این دوره تحصیلی را با موفقیت پشت سر گذاشت و سپس وارد مقطع راهنمایی گردید و این دوره را نیز با نمرات عالی به اتمام رساند.
قدرت حافظه بسیار بالایی داشت به حدی که اکثر نمرات او در تمام دوران تحصیلی بیست بود و از این جهت در بین همکلاسی ها و تمام دانش آموزان به "حسن بیستی"معروف بود.
در انجام تکالیف بسیار دقیق و منظم بود.
اگر قرار بود متنی را حفظ کند چنان اهتمامی داشت که کوچکترین مطلبی را فراموش نمی کرد.
خصوصیات شهید :
شهید بهرامی از نظر اخلاق اسلامی،صداقت در گفتار و کردار،زبانزد بود و نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات خیلی کوشش و تلاش داشت. در عملیات حاج عمران که شرکت داشت برای خانواده نامه نوشت : پدر جان من جز یک هفته که در عملیات بودم بقیه ماه رمضان را روزه گرفتم.
یکی از خصوصیات شهید این بود که به امام خمینی (ره) خیلی علاقه داشت،همیشه اسم امام را زمزمه می کرد و حتی نام امام خمینی(ره) را بر ستون چوبی درون منزلشان با میخ حکاکی کردند.
سر انجام در سال 1365 با دهان روزه به خیل شهیدان پیوست و در مزار بهشت فاطمه ی آرو به خاک سپرده شد.
چهارشنبه 1389/6/17 23:9

شهید عطری

شهید سید احمد پلارک در یکی از پایگاه های زمان جنگ ، به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد.
او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همیشه بوی بدی بدن او را فرا میگرفت . تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامی که او در حال نظافت بوده ، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود .

بعد از بمب باران ، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند ، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید .


وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود .


هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا تهران ، در قطعه 26 به خاک میسپارند ، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بطوریکه اگر سنگ قبر شهید پلارک رو خشک کنید ، از اونطرف سنگ خیس میشه و گلاب ازش بیرون میاد.



می گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر ( ص ) در صدر اسلام ، " غسیل الملائکه " بوده است ." غسیل الملائکه " به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده‌ باشند . در تاریخ اسلام آمده که حنظله غسیل الملائکه که از یاران جوان پیامبر بود ، شب قبل از جنگ احد ازدواج می کند و در حجله می خوابد.
فردا صبح ، زمانی که لشکر اسلام به سمت احد حرکت می ‌کرد ، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله کرد و بنابراین نرسید که غسل کند . او در این جنگ شهید شد و ملائکه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند.

پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد . حالا گفته می شود شهید احمد پلارک عزیز هم اینچنین است و برای همین است که همیشه قبر او خوشبو و عطرآگین است .


کسایی که زیاد بهشت زهرا می‌رن، بهش میگن شهید عطری.
خیلی‌ها سر مزارشهید سید احمد پلارک نذر و نیاز می‌کنن و از خدای او حاجت و شفاعت می‌خوان


?-*شهید پلارک از زبان مادرش** در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نگردیده بود. شبهای بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت... اشکهای شهید سید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش میکند.

دوشنبه 1389/6/15 10:57

شهید سرتیپ جواد فکوری در سال 1317 در تبریز به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد دانشکده خلبانی شد و این دوره را با موفقیت به پایان رساند.

دوره‌های تکمیلی خلبانی، مدیریت خلبانی (اف4)، فرماندهی گردان هوایی و فرماندهی ستاد را با موفقیت طی کرد.

شهید جواد فکوری فردی واقعا مسلمان و دلسوز به حال انقلاب اسلامی بود. او کار را با حضور در نیروی هوایی شروع کرد و به علت عهد‌ه‌دار بودن دو شغل مهم و حساس به ناچار در هفته سه روز در نیروی هوایی بود و سه روز دیگر در وزارت دفاع.

یکی از کارهای گرانقدر ایشان همان فرستادن 140 هواپیمای جنگنده به سوی خاک عراق پس از اولین حمله هوایی ناگهانی مزدوران بعث بود. شهید فکوری به عنوان فرمانده جهت منجسم و هماهنگ کردن نیروها بسیار تلاش می‌کرد.

شهید فکوری در تمام دوران خدمتش در ارتش به عنوان فردی مذهبی و قاطع شناخته می‌شد و به همین علت پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت‌ها و پست‌های زیر را به عهده داشت:

فرماندهی پشتیبانی پایگاه دوم شکاری، فرماندهی پایگاه دوم شکاری، فرماندهی پایگاه یکم شکاری،‌ معاون عملیاتی نیروی هوایی و فرماندهی نیروی هوایی.


همچنین شهید فکوری پس از تشکیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ معین‌پور به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد، ایشان (شهیدفکوری) مورد تشویق قرار گرفت و به سمت مشاور جانشینی رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد و سرانجام موقعی که با سرداران دیگر اسلام از جنوب به تهران بر می‌گشت براثر سانحه هوایی همراه با دیگران عزیزان به خیل شهدا پیوست.




روحش شاد و راهش پر رهرو باد..................

دوشنبه 1389/6/15 10:56
X