معرفی وبلاگ
بیایید به سرزمین عشق و عرفان سفر کنیم ؛ سرزمینی که تجلی گاه شکوه ایثار است ؛ سرزمینی که همه یکرنگی و اتحاد است. این جا سرزمین عشق و ایثار و فداکاری است. ای قلم ها! بدون وضو در این حـریـم مـقـدس وارد نـشوید. ای هـمسـفران ! لازمـه ی ورود به این سـرزمیـن ، داشـتـن دل هایـی پـاک و بی آلایش است. حرمت و قداست این سرزمین بسیار زیاد است. این سرزمین متعلق به شیرزنان عارفی است که در هشت سال دفاع مقدس حماسه ها آفریدند.
دسته
پيوندهاي روزانه
زن ، دفاع مقدس و امنیت ملی
زنان و حضور در عرصه های نبرد
تنها زن حاضر در عملیات بیت المقدس
تأثیر عوامل معنوی در امنیت زنان ایثارگر
حماسه عاشورا نقطه عطف حضور زنان
ممکن ساختن غیرممکن‌ها
صلح بدون جنگ؟
هیچ وقت جنگ‌طلب نبودیم
ترحم بر پلنگ تیزدندان؟
راه قدس از کربلا می‌گذرد
خرمشهر چه شد؟
چرا حمله نمی‌کنید؟
زنان قهرمان در دوران جنگ
از قرآن سوزی تا تمدن سوزی
فرزند خاک، تصویر تازه زنان در دفاع مقدس
زنان قهرمان کشور ما
زنان آثار ارزشمندی درباره دفاع مقدس خلق کرده‌اند
فیلم مستند هشت سال دفاع مقدس
آلبوم تصاویرسرداران شهید
عملیات ثامن الائمه
بسیار مهم و خواندنی و عمل کردنی
مناجات شهدا با خدا
شهادت طلبی
ترور یا دفاع از کیان اسلام؟
شهید معصومه خاموشی
طلبه صفر کیلومتر!
زن نه شیرزن!!!
روزشمار دفاع مقدس
سجده باپیشانی سوراخ
دوکوهه
وصیت نامه شهید علیرضا موحد دانش
عراق
سُرفه ای کن تا بدانم هنوز نفس می کشی!
شهید احمد کشوری
نامه امام علی (ع) به مالک اشتر نخعی
ولایت فقیه ، تداوم امامت
گلزار زندگی
جسم نحیفان کجا و بار کجا...
چهل حدیث در مورد شهید و شهادت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 905000
تعداد نوشته ها : 1009
تعداد نظرات : 11
جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس
 مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان
 جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس استان يزد
  مسابقه وبلاگ نويسي معبر
نقش زنان در دفاع مقدس

Rss
طراح قالب
GraphistThem231

دردی مشترک، شبیه درد حضرت امام.

بله. ایشان با اینکه شکنجه‌هایشان توی ساواک معروف است که چقدر شکنجه‌های سختی شدند. ولی با همه‌ این حرفها که این جور شرایط را بعضی از همین آقایان برای حضرت آقا به‌وجود آورده بودند، بعد از رهبری ایشان، من اسم همینها را نزد آقا بردم و احتیاج به توجهی داشتند، ایشان فرمودند که می‌شناسمشان، آدمهای خوبی بودند. بروید به آنها توجه کنید. احوالشان را بپرسید. اگر احتیاج به کمک دارند، کمکشان کنید.

من یک مورد، سراغ ندارم خدمت ایشان رفته باشم و راجع به یک روحانی یا کسی صحبت کرده باشم و توجهی را از آقا به او خواسته باشم و آقا بفرمایند نه، این جزو مخالفین ما بوده و این با ما نبوده و اعتنا نکنید. من سراغ ندارم. با اینکه زیاد هم رفتم و عمدتاً این جور افراد را سراغشان رفتم و حضرت آقا فرمودند بروید سراغشان و به آنها توجه کنید.

در همین سفر مشهد سال گذشته (اردیبهشت سال 86)، دیدار علما با ایشان بود. همه‌ علما و برجستگان حوزه‌ مشهد بودند اما آقازاده‌ یکی از آقایان و علمای مشهور مشهد، در جلسه‌ ما نبود‌. ببینید، ایشان حواسشان هم جمع است و پرسیدند چرا فلانی نبود؟ عرض کردم مثل اینکه ایشان به خاطر سوابقی که داشته، چون می‌گفتند مقداری با دستگاه حکومت در زمان طاغوت، ارتباطاتی دارد، دعوتش نکرده‌اند. حضرت آقا فرمودند چرا دعوت نکردند؟ یعنی ایشان اصلاً نسبت به آن افراد که ایشان را اذیت کرده بودند، هیچ در دلشان چیزی ندارند و واقعاً دل پاک و صافی دارند.
یک وقت، کسی ندارد و ساده زیست است، آن خیلی کمال نیست. انسان داشته باشد و ساده زیست باشد، کمال است.
باز خاطره‌ دیگری دارم از ایشان، راجع به همین دردها و مشکلات مردم. یک شب جمعه بود. من قم بودم. ساعت 78 بود. من نماز مغرب و عشایم را خوانده بودم و خواستم بیایم تهران. دیدم تلفن زنگ زد. تلفن‌خانه‌ دفتر تهران بود. گفتند حضرت آقا با شما کار دارند. حالا ببینید شب جمعه، خود آقا تماس گرفتند! من گفتم خدایا چه اتفاقی است؟ چه مسئله‌ مهمی است که خود ایشان شخصاً می‌خواهند با بنده صحبت بکنند. باید امر مهمی باشد.

فرمودند کجا هستید؟ من عرض کردم قم هستم و دارم می‌آیم تهران. فرمودند از خانواده‌ فلان آقا خبر دارید، آن آقایی که چندی قبل فوت کرده؟ عرض کردم زمان حیاتش ما گاهی احوالی از ایشان می‌پرسیدیم، تفقدی می‌کردیم. ولی الان چند ماهی که فوت کرده، نه، ما نرفتیم سراغش. ایشان فرمودند چرا نرفتید؟
فرمودند خیلی خوب، پس همین امشب بروید احوالشان را بپرسید. عرض کردم من امشب که قم هستم، تا برسم تهران می‌شود آخر شب. شاید خیلی وقت مناسبی نباشد. شنبه ان‌شاءالله می‌روم. فرمودند نه، شنبه دیر است. فردا جمعه بروید. نگذارید این کار عقب بیفتد. فردا بروید. با اینکه وضعیت آنها هم یک وضعیت خیلی حادّی نبود که من باید حتماً می‌رفتم. من روز جمعه‌اش رفتم و آن دستور ایشان را انجام دادم و روز شنبه یا روز بعد که خدمت ایشان رسیدیم، ایشان فرمودند آن‌ کار انجام شد؟ عرض کردم بله آقا، روز جمعه رفتیم انجام دادیم. ایشان دیگر خیالشان راحت شد.

در مورد حفظ بیت‌المال، باز هم خاطره‌ای دارم. حضرت آقا تا الان حاضر نشده‌اند رساله بدهند، ما هم خیلی تلاش کرده‌ایم و واقعاً هم ما در زحمت هستیم. حدود شصت‌ هفتاد نفر در تهران و در دفتر قم پاسخ به سؤالات شرعی می‌دهند و نمی‌توانیم به همه جواب بدهیم. من همین جا از همه‌ مردم و از همه‌ مقلدین آقا به سهم خودم عذرخواهی می‌کنم که واقعاً امکاناتمان بیش از این نیست. نمی‌توانیم ساز و کاری بیش از این فراهم کنیم که بتوانیم پاسخگوی سؤالات شرعی مردم باشیم. امیدواریم ان‌شاءالله حضرت آقا بپذیرند و رساله‌ای آماده کنند و بنویسند. چند سال پیش جزوه‌ای را آقای فلاح‌زاده آماده کرده بود درباره مسائل اختلافی بین فتوای ایشان و حضرت امام که این برای خیلی از مقلدینش راه‌گشا بود. یک جزوه‌ تقریباً ده‌ بیست صفحه‌ای. ما گفتیم چون این جزوه می‌خواهد چاپ بشود، باید اجازه‌ حضرت آقا باشد، لذا بردیم خدمت ایشان و گفتیم اجازه می‌فرمایید این را آقای فلاح‌زاده می‌خواهند چاپ کنند؟ این جزوه، مدتی نزد حضرت آقا بود و آقای فلاح‌زاده با ما تماس می‌گرفت. تا یک دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم در باره این جزوه لطفاً جواب بدهید که ما چه کنیم؟ آقا فرمودند آیا ضرورت دارد این چاپ بشود؟ عرض کردم این حداقل چیزی است که باید ما چاپ کنیم. چاره‌ای نیست. فرمودند خیلی خوب، من به دو شرط اجازه می‌دهم؛ یک، اسمی از مهر من و دفتر من روی این، نباشد. دوم، یک ریال هم ما پول نمی‌دهیم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقای فلاح‌زاده پول دارد، خودش چاپ کند.

چاپ شد؟

بله، آن جزوه، همان زمان چند بار هم چاپ شد.

یکی از نکاتی که لازم است بگویم، اشراف حضرت آقا به مسائل مختلف است. این هم خیلی جالب است. یعنی برای همه‌ آنهایی که از قشرهای مختلف، فرهنگی‌ها، هنرمندان، شعرا، قرّاء، روحانیون، دانشگاهی‌ها، خدمت حضرت آقا رسیده‌اند، اشراف و آگاهی ایشان به مسائل جداً جالب بوده است. ببینید حضرت آقا در ملاقاتهای تخصصی با قشرهای مختلف دارند، کلیات بیان نکرده‌اند. یعنی نصیحت کلی نکردند. بلکه مثل یک کارشناس عالم و آگاه، در آن حوزه وارد شد‌ه‌اند و نظر داده‌اند. چند سال پیش کارگردانها و اصحاب هنر و سینما آمدند. حضرت آقا صحبت زیبا و کارشناسانه کردند. ما در همه‌ حوزه‌ها این را از آقا دیده‌ایم. یک روز جمعی از گروه فضلای رشته‌ فلسفه` حوزه، خدمت ایشان آمدند. یک ملاقات دو سه ساعته‌ای بود. پخش نشد. رسانه‌ای نشد. آنان برجستگان رشته‌ علوم عقلی در حوزه بودند. خوب، جلسه‌ تخصصی بود. آنجا حضرت آقا در مباحث فلسفه و تاریخ و زندگی‌ بعضی از فلاسفه، آن چنان مسلط و آگاهانه و زیبا صحبت کردند که این آقایانی که رشته‌شان همین است، بعدا به من فرمودند ما اسم بعضی از این آقایان را که جزو علمای فلسفه هستند، نشنیده بودیم. حضرت آقا قضایایی هم از زندگی آنها تعریف کردند، در صورتی که ما اسم اینها را هم نشینده بودیم. یعنی در هر دیداری، خصوصاً دیدارهای تخصصی که با حضرت آقا انجام می‌شود، ایشان به عنوان یک کارشناس خبره و آگاه در این حوزه، حرف می‌زنند و نظر می‌دهند که برای آنان هم قابل استفاده است.

بخشی هم داریم در دفتر به نام بخش معمَّرین که مسئول سر زدن و رسیدگی به روحانیون تقریباً شصت‌وپنج سال به بالا در گوشه‌های کشور، در روستاها و این طرف و آن طرف، می‌باشد؛ آنهایی که کسی از اینها سراغ نمی‌گیرد. روحانیون تا وقتی که مسجد و منبر و محراب دارند، مریدهایشان تا حدودی به آنها می‌رسند. همین قدر که خانه‌نشین شدند یا فوت کردند، دیگر فراموش می‌شوند. این آفتی است که روحانیون ما به آن گرفتار هستند. مردم باید تجدید نظری در این برخوردشان بکنند. برادران ما به استانها و شهرستانها و حتی به روستاها می‌روند و گزارشی هم از وضعیت آن افراد می‌نویسند، در حد سه‌ چهار سطر برای هر نفر. تاکنون حدود سیصد نفر را رفته‌اند، گزارش شصت‌‌ هفتاد صفحه‌ای تهیه می‌شود. من خودم واقعش با اینکه حجم کار من، چه کیفیت، چه کمیت، اصلاً قابل مقایسه با کار حضرت آقا نیست؛ در عین حال گاهی این گزارشها را نمی‌رسم دقیق بخوانم، با اینکه کار ما هم هست. ولی من همین جور می‌فرستم که خدمت آقا بدهند. فکر هم نمی‌کردم که حضرت آقا بخوانند. دیدم ایشان خوانده‌اند و نظر داده‌اند. من تعجب می‌کردم که حضرت آقا اینها را خوانده‌اند و کنار بعضیها حاشیه نوشته‌اند!
مثلاً یک جا نوشته‌اند: از زحمات شما بسیار متشکرم. خداوند از شما قبول فرماید. اولاً بعضی محتاج کمک بیشتری بودند، لازم است به آنها کمک کنید. از قبیل شماره‌های علامت زده شده‌ صفحات فلان! یعنی این جور با دقت ملاحظه می‌فرمایند. یک نمونه از حاشیه‌های ایشان را می‌خوانم: «با تشکر از جناب‌عالی و دیگر دوستانی که در این طرح همکاری کردند. عرض می‌کنم این گزارش شما تکلیف حقیر را سنگین کرد. از کسانی نام بردید که مستمراً یا برای قضیه‌ خاصی از قبیل بیماری، تحصیل فرزند، یا تعمیر خانه، محتاج کمک هستند و علی‌الظاهر فعلاً امکاناتی در اختیار این حقیر هست. لطفاً زحمت بکشید و این اشخاص را در میان این فهرست مشخص کنید و کمک مناسب و ممکن را به آنها بفرمایید.»

در مورد دیگری که گزارشهایی خدمتشان دادیم، دستوراتی داده‌اند و بعد فرموده‌اند: «نمی‌دانم جزئیات زندگی اشخاص را از کجا دانسته‌اید. مثلاً سن اشخاص، افراد تحت تکفل، سطح معلومات و غیره. بیم آن دارم که فی‌المجلس به صورت خفت‌آور از آنان سؤال شده باشد که هیچ درست نیست. مگر اینکه در خلال صحبت به طور عادی فهمیده شود.»

البته هیئتی که از طرف دفتر حضرت آقا می‌روند و تفقدی می‌کنند و احوالی می‌پرسند، واقعاً هم همین جور است یعنی از لابه‌لای صحبت‌ها، جواب این سؤالها را می‌گیرند. حضرت آقا نگرانند که مبادا این سؤالهایی که می‌کنید و این اطلاعاتی که به دست می‌آورید، به صورت خفت‌آور باشد. این هم باز از دقتهای ایشان در این مباحث می‌باشد که خیلی جالب است.

در مورد نامه‌هایی که به حضرت آقا می‌رسد، ایشان عنایت دارند که این نامه‌ها حتماً جواب داده بشود، مخصوصاً‌ نامه‌هایی که به دست خودشان می‌رسد، ولو اقدامی ندارد. حضرت آقا می‌فرمایند کسی که نامه به اینجا می‌دهد، حتماً همه‌‌ جاها رفته و ناامید شده است، آخرین جا اینجا است، به ما پناه آورده، لذا بررسی کنید. اگر واقعاً راهی دارد که به او کمک بشود، انجام بدهید، اگر نه، با او تماس بگیرید یا برایش بنویسید این چیزی که شما می‌خواهید، در خواستی که شما دارید، در حدّ مقدورات و امکانات ما نیست. او بداند که نامه‌اش به دفتر رهبری آمده، خوانده شده و پاسخی، ولو پاسخ «نه» به او داده شده باشد.

یک خاطره دیگر دارم. یک وقت شهید سید محمد باقر حکیم خدمت حضرت آقا بود. می‌خواست برود نجف‌ بعد از سقوط صدام و این قضایا‌ حضرت آقا در آن جلسه، به آقای حکیم تذکراتی را فرمودند، از جمله راجع به قضیه‌ آمریکا، ایشان خیلی قشنگ صحبت کردند. فرمودند شما الان به کشوری وارد می‌شوید ‌ من نقل به مضمون می‌کنم، عین آن مطالب را یادم نیست‌ که تحت اشغال آمریکا است و آمریکا آنجا را اشغال کرده و با همه‌ زور و بازو و قدرت در آنجا مسلط است. مبادا از آمریکا بترسید. مبادا این نظام استکباری و این زور و آن اسلحه و مهمات و آن برج و بارو که آمریکایی‌ها در آنجا درست کرده‌اند، شما را مرعوب خودشان بکند. آمریکایی‌ها حقیرند و باید هم از اینجا بیرون بروند. شما با این روحیه در آنجا بروید. مبادا مرعوب قدرت آمریکا قرار بگیرد.

آقای حکیم ‌ خدا رحمتش کند، ایشان هم مسلمان شجاعی بود ‌ گفت: من از این اطمینان خاطر، از این اعتماد به نفس، از این نفس آرام شما تعجب می‌کنم. آمریکا الان در همسایگی شما است و مرتب شاخ و شانه می‌کشد، مرتب چنگ و دندان نشان می‌دهد و شما این جور آرام هستید و به ما هم توصیه می‌کنید که مرعوب آمریکا نباشید. این برای من خیلی جالب است.

حضرت آقا فرمودند می‌دانی این حالت برای چیست؟ ما روی خدا حساب باز کرده‌ایم. ما به خدا اطمینان و اعتماد داریم. این جور نیست که ما ندانیم آمریکا کیست و چیست. چنگ و دندان آمریکا را هم هر روز داریم می‌بینیم. وحشی بودن اینها را می‌فهمیم؛ امّا ما به خدا اعتماد کردیم، روی خدا حساب کردیم و دل در گرو خدا قرار داده‌ایم.

جناب آقای مروی! به عنوان جمع‌بندی اگر ذکر نکاتی را ضروری می‌دانید، بفرمایید.

به عنوان سخن پایانی، یکی از چیزهایی که لازم است عرض بکنم، روحیات حضرت آقا است. ببینید، ما یک دسته رهبران سیاسی داریم و یک دسته رهبران معنوی و الهی. رهبران سیاسی، معمولاً وقتی به قدرت و به مال و منال و عنوان و امکاناتی می‌رسند،‌ دیگر آن اهداف اولیه را فراموش می‌کنند. غالباً این جوری‌اند. می‌گویند تلاشی کردیم، زحمتی کشیدیم، رنجی بردیم، حالا به یک مال و مقام و منالی رسیده‌ایم، حالا وقت بهره برداشتن از این کارهایی است که کردیم.

رهبران الهی این جوری نیستند. آنها تا روز آخری که زنده هستند، چیدن را برای قیامت گذاشته‌اند. کار و تلاش می‌کنند و آن اهداف را هم فراموش نمی‌کنند. پیغمبران همین طور بودند. شما زندگی پیغمبران را که نگاه می‌کنید، تا لحظه‌ آخر کار می‌کردند. هیچ وقت بازنشسته و خسته نمی‌شدند. چیدن و نفع مادی برای خودشان هیچ وقت نبود. آنها چیدنشان را برای ملاقات با خدا گذاشته‌اند. ائمه‌ ما، انبیاء ما، همه این جوری بودند. امام (رضوان‌الله تعالی علیه) همین جور بود. امام تا روز آخر کار می‌کرد، هیچ وقت استراحت نکرد و خسته نشد. امام هیچ وقت احساس بازنشستگی نکرد. تا روز آخر با همان روحیه، با همان نشاط، با همان قاطعیت و روحیه‌ انقلابی کار می‌کرد.

ما در حضرت آقا حقیقتاً همین را می‌بینیم. یعنی هیچ وقت از مشی و زندگی آقا، تعامل و صحبتها و عمل ایشان، این را احساس نکرده‌ایم که دیگر مقداری می‌خواهند استراحت کنند و از این سفره‌ چیده شده، بهره‌ای ببرند. ما حقیقتاً این را احساس نکرده‌ایم. حضرت آقا همان آقای سال 40 و 42 و ‌45 و 57 مشهد هستند. فقط حوزه‌ کاری عوض شده است. همان روحیه‌ انقلابی، همان نشاط کاری، همان احساس مسئولیت و همان بی‌رغبتی به دنیا و کار و تکلیف و وظیفه‌ شرعی. حوزه‌ کار آن موقع ایشان، محدود بود به یک مسجد، به چهار تا سخنرانی و منبر و کتاب و هزینه‌هایش را هم می‌پرداختند. الان در یک حد وسیع‌تر و گسترده‌تر، در حد یک کشور، تقابلشان با رژیم آمریکا و کشورهای استکباری.

یک وقت یادم هست، یکی از همین روحانیون سرشناس کشور آمدند خدمت حضرت آقا‌ آقای کروبی بودند ‌ و آقا به ایشان فرمودند آقای کروبی! آن دور‌ه‌ جوانی که همه دنبال خوش‌گذرانی، رفاه و بهره‌برداری از نعمات هستند، ما و شما دنبال مبارزه بودیم. زندان و شکنجه و تبعید و...، حالا که دیگر آخر عمر ما شده است؛ حالا باید بیشتر به فکر دنیای بعد باشیم.

همه‌ کسانی که با حضرت آقا کمترین ارتباط و انسی داشته باشند، همین روحیه‌ انقلابی، همین روحیه‌ ضداستکباری، این روحیه‌ای که جز عزت و سربلندی و افتخار برای این نظام و کشور نیاورده است را می‌بینند. بعد از امام، این روحیه در زندگی آقا هم هست، در زندگی شخصی ایشان هم همین جور است. این جور نیست که در بیرون حضرت آقا مبارزه و فریاد و شعار انقلابی باشد، امّا در درون، رفاه و نعمت و بهره‌برداری. نه، زندگی داخلی آقا هم همین جور است.

رهبران سیاسی وقتی مبارزه می‌کنند و انقلاب به نتیجه می‌رسد، دیگر سر سفره‌ تقسیم غنائم می‌نشینند؛ امّا در انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام (رضوان‌الله تعالی علیه) و حضرت آقا، اصلاً این بحثها نیست. چیدن بهره و تقسیم غنائم نیست. تا روز آخر همان مبارزه، عزت، افتخار، سربلندی و عدم تمکین در برابر قدرتهای استکباری است


دوشنبه 1389/6/22 6:4
X