به چشمانش که نگاه کردم،
تبلور ایمان را یافتم
سر بر خاک که مینهاد،
هقهق اشک بود و نالههای بیقرار
درست از همانجا حضور خدا را حس میکردی
لحظه لحظه رسیدن به قرب الهی را
خاکی و متواضع با لباس ساده بسیج
دست در دست دلاوران از حماسه سازان گفت،
زمان گذشت و زمانه عوض شد. اما سید هنوز با دهان روزه و دعای زیر لب از سفرهای سبز آسمانی شاهدان جان بر کف، بر دفاتر سپید با قلمهای
سرخ مینوشت. منبع: کتاب همسفر خورشید
راوی: دالایی