قرار بود زایر شویم زیارت قبوری غریب را.
می خواستیم به پابوس فرزندان گمنام روح الله برویم در گوشه ای گمنام.
برای کارمان بسیار ارزش قائل بودیم که می خواهیم شهیدانی را از غربت نجات دهیم.
انتظاری جز مسیری ناهموار و پر از گردو خاک نداشتیم، انتظار دیدن چند قبر خاکی وغریب را داشتیم و خود را برای یک عزاداری زیبا آماده می کردیم.
اما هرچه به مقصد نزدیک می شدیم جاده صاف تر و هموار تر می شد خاک و غباری در کار نبود گاهی احساس می کردیم رنگ سیاه جاده از هر جاده ای روشن تر است.
بین ما فقط جواد با آن مزار آشنا بود و شاید هم به همین علت بود در جواب پرسش های ما که چرا اینجا؟ چرا در غربت؟ تبسم،
تنها پاسخش بود.
در طول جاده بر خلاف آنچه می پنداشتیم کوه و تپه و طراوت بود نه خشکی و کویر هر چه نزدیک تر می شدیم نسیمی بی قرارمان می کرد انگار آمده بودند استقبال.
جواد گفت بعد این بلندی مقصد است آماده باشید .
آن بالا اولین چیزی که دیدیم گنبد طلایی رنگی بود همه مان دست به سینهامان گذاشتیم تا سلام دهیم ، اما نمی دانستیم به که. آنجا مزار فرزند کدام امام بود؟
از آن بالا همه چیزی دیده میشد جز خشکی و کویر اطراف گنبد تلاطم جمعیت بود گفتیم اینجا که بزرگ است امام زاده دارد ، جمعیت دارد، غربت ندارد حتما مزار شهدا در صحن همان امام زاده است که گنبدش خود نمایی میکند .
یکی گفت بیچاره شهدای گمنام حتما زیر پای مردم سنگشان است. حال درآغاز روستا بودیم . دگرگون بودیم نمی د انستیم اول خود را به امام زاده برسانیم یا قبور شهدا؟
کسی حرف نمیزد !!!
تنها جواد بود که پا برهنه کردو جلو راه افتاد.
همه در راه بودند پیر و جوان در آن بین میدیدی چند پیرمرد و پیرزن را که در دست شاخه های گل دارند.
به آستانه مزار رسیدیم هرچه گشتیم نام صاحب آن گنبد و بارگاه را پیدا نکردیم.
صبرمان تمام شده بود گفتیم جواد نگفته بودی اینجا مزار امام زاده ای است اما نام این امام زاده چیست؟ قبور شهدا کجاست؟
حال معنای لبخندش را می فهمیدیم.
اینجا روستای درخش مدفن 5 فرزند گمنام روح الله است.
اینجا روستای درخش و آن گنبد طلایی امام زادگانی پاک از نسل خمینی است.
اینجا روستای درخش و آنجا مزار فرزندان بخون خفته خمینی است. اینجا ، آنجاست که شهدا غربتی ندارند.
اینجا آنجاست که به تازگی برای آن چند پیر مرد و پیرزن، فرزندانی گمنام آورده اند به جای فرزندان گمنام خودشان تا برایشان مادری کنند.
اینجا آنجاست که باید بر بلندای اول روستا ایستاد و گفت: (السلام علیک یا قتیل فی سبیل الله) اینجا ، آنجاست که باید بر غربت خود بگرییم.