- میگم اصلا هر جایی اسم و یاد شهید باشه یه برکت خاصی پیدا می کنه ، برای همین امروز می خوام یه شهید معرفی کنم ، شهید حاج احمد امینی ، یه خاطره از این شهید که برادرش روایت می کنه توی ذهنم هست که بد نیست براتون تعریف کنم.
برادرش روایت می کنه : برای چندمین بار منطقه را مورد بازدید قرار داد کارش این بود: آشنایی کامل با محور و بررسی اوضاع و احوال دشمن .آن شب هم با جدیت آخرین دیدار را از محور عملیات انجام داد .همه چیز مهیا شده بود برای انجام عملیات . نگران حالش بودم حدود ساعت 3 بعد از نصف شب بود که از منطقه برگشت.با آمدن او بیدار شدم ، اما مزاحمش نشدم ، با خودم گفتم : او باید استراحت کند تا آمادگی کامل برای عملیات فردا شب داشته باشد . پس نباید مزاحم او بشوم .آرام و بدون سرو صدا ، لباس های غواصی را از تن بیرون آورد . چهره اش در آن تاریکی دیدنی تر شده بود . میدرخشید هوا سرد بود .آهسته از گوشهی سنگر پتویی برداشت ، دورش پیچید خیالم راحت شد که از خط برگشته و حالا هم میخواهدبخوابد.چشمانم را روی هم قرار دادم اما لحظاتی نگذشته بود که صدای ( العفو العفو ) او مرا به خود آورد پتویی دورش پیچیده بودو نماز شب می خواند ..... با آن همه خستگی . . . . .
حاج قاسم سلیمانی میگه : با کلام خودبچه ها را در جبهه نوازش روحی می داد . او برای این که بچه ها احساس تنهایی و غربت نکنند به سنگرها و چادرها سرکشی میکرد . به گونهای برنامه ریزی کرده بود که هر وعده در یک جمع هشت تا ده نفری حاضر شود و همراه آنها غذا بخورد.
با تک تک آنها مینشست و صحبت میکرد و حرفهای شان را میشنید . آن روز وقتی احساس کرد که تمرینات سختی به آنها داده است ، زودتر از روزهای قبل به سراغ جمع شان رفت و در حالی که با کلام خود آنها را نوازش روحی میداد وقتی کنار هر یک از بسیجی ها مینشست می پرسید : چطوری عزیزم ناراحت که نیستی ؟
و وقتی با لبخند او روبرو میشد ادامه میداد : از دست من که ناراحت نیستی ؟ و جواب همه منفی بود و او حرفش را این گونه کامل میکرد . اگر شما را اذیت می کنم مرا ببخشید مجبوریم که این آموزش ها را بگذرانیم.
هنوز روح لطیف و طنین کلمات او بر روح و جانمان احاطه دارد ، چه گوش نواز است شنیدن چندین و چند مرتبهی سخنان حاج احمد ، آیا میشود . . . . .
آره دایی شهدا اینطور بودند
حالا اگر یه نگاه به پشت سرمون بندازیم تازه می فهمیم که
چقدرعقبیم
اما نا امید نشو جوان آخه ما هم می تونیم