معرفی وبلاگ
بیایید به سرزمین عشق و عرفان سفر کنیم ؛ سرزمینی که تجلی گاه شکوه ایثار است ؛ سرزمینی که همه یکرنگی و اتحاد است. این جا سرزمین عشق و ایثار و فداکاری است. ای قلم ها! بدون وضو در این حـریـم مـقـدس وارد نـشوید. ای هـمسـفران ! لازمـه ی ورود به این سـرزمیـن ، داشـتـن دل هایـی پـاک و بی آلایش است. حرمت و قداست این سرزمین بسیار زیاد است. این سرزمین متعلق به شیرزنان عارفی است که در هشت سال دفاع مقدس حماسه ها آفریدند.
دسته
پيوندهاي روزانه
زن ، دفاع مقدس و امنیت ملی
زنان و حضور در عرصه های نبرد
تنها زن حاضر در عملیات بیت المقدس
تأثیر عوامل معنوی در امنیت زنان ایثارگر
حماسه عاشورا نقطه عطف حضور زنان
ممکن ساختن غیرممکن‌ها
صلح بدون جنگ؟
هیچ وقت جنگ‌طلب نبودیم
ترحم بر پلنگ تیزدندان؟
راه قدس از کربلا می‌گذرد
خرمشهر چه شد؟
چرا حمله نمی‌کنید؟
زنان قهرمان در دوران جنگ
از قرآن سوزی تا تمدن سوزی
فرزند خاک، تصویر تازه زنان در دفاع مقدس
زنان قهرمان کشور ما
زنان آثار ارزشمندی درباره دفاع مقدس خلق کرده‌اند
فیلم مستند هشت سال دفاع مقدس
آلبوم تصاویرسرداران شهید
عملیات ثامن الائمه
بسیار مهم و خواندنی و عمل کردنی
مناجات شهدا با خدا
شهادت طلبی
ترور یا دفاع از کیان اسلام؟
شهید معصومه خاموشی
طلبه صفر کیلومتر!
زن نه شیرزن!!!
روزشمار دفاع مقدس
سجده باپیشانی سوراخ
دوکوهه
وصیت نامه شهید علیرضا موحد دانش
عراق
سُرفه ای کن تا بدانم هنوز نفس می کشی!
شهید احمد کشوری
نامه امام علی (ع) به مالک اشتر نخعی
ولایت فقیه ، تداوم امامت
گلزار زندگی
جسم نحیفان کجا و بار کجا...
چهل حدیث در مورد شهید و شهادت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 870801
تعداد نوشته ها : 1009
تعداد نظرات : 11
جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس
 مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان
 جشنواره وبلاگ نويسي دفاع مقدس استان يزد
  مسابقه وبلاگ نويسي معبر
نقش زنان در دفاع مقدس

Rss
طراح قالب
GraphistThem231


3-2- زنا رزم آرا
دراین بخش، سخن از زنان دلاوری است که همپای برادران خود تفنگ به دست گرفتند و با دشمن روبرو شدند. در داستان"نخل های بی سر"خواهرناصرازاولین زنان رزمنده است که درروزهای اولیۀ که هیچ سلاحی دراختیار جوانان خرمشهری نیست درخرمشهر می ماند ودرمسجد با دوستانش، کوکتل می سازد تا شاید برادرانش با آنها بتوانند یکی دوتفنگ از سربازا عراقی غنیمت بگیرند وبا آن ها بجنگند.(ر.ک.نخل های بی سر، ص42)
درداستان" مرا به نام تو می خوانند" شخصیت اصلی داستان شیرزنی است که ظاهراً همسرش دروقایع سال42 شهید شده واکنون، بیست سال پس ازآن واقعه، یگانه فرزندش شهید می شود. زن به خون فرزند سوگند می خورد که راه او راه ادامه دهد. روز سوم شهادت فرزند است. زن- به شیوۀ تک گویی- درضمن سخن گفتن با فرزند لباس رزم او رابرتن می کند:
"همۀ لرزش دلم ازآن بود که نیایی وهمۀ بی تابی ام ازآن که مبادا گلم که غنچه رفته است گشاده برگردد، پرپرشده، جامه دریده خون به چهره دویده. آن همه دلهره ازآمدن چنین روزی بود. اما دلهره رفت وقتی که روزی اینچینین آمد ودرجایش صبوری نشست ودر کنارش استواری."(سانتاماریا، ص319)
تمام حرکاتی را که فرزند هنگام خداحافظی انجام می داد مو به مو تقلید کرده، راهی مسجد می شود. راه مسجد گل آلود است وگل هایی که به ته کفش می چسبد پوتین های فرزند رابه پای مادرسنگین وراه رفتن دشوارترمی کند، اما عکس شهدا بردرودیوارشوق او راافزون وراهش راهموارمی کند. وقتی به مسجد می رسد درمسجد بسته است. از لوله های تفنگ که از سوراخ سنگرسربیرون کرده اد می فهمد که بچه ها درسنگرند. بچه ها نیز با دیدن زن ازسنگربیرون می آیند. زن می گوید:
"سلام علی های من!خسته نباشید!همین سه نفرید یا کسی هنوزدرسنگرهست؟رضا راهم بگویید بیاید. یادتان هست می گفتید: وقتی علی آمد ماهمه با خیال راحت به خانه مب رفتیم، علی یک تنه کار ده نفررا می کرد.خوب،علی آمده است، حالا بروید یک تفنگ به من بدهید وبروید امشب نوبت پاسداری علی است."(سانتاماریا،ص 324)


دسته ها : زن و دفاع مقدس
شنبه 1389/6/27 20:57
X