2- ادبیات پایداری و زن
همزمان با دلاورانی که وجودشان همچون سد آهنینی کشور را از هجوم دشمن بیگانه حفظ کرد، شعرا و نویسندگان نیز برای ثبت آن وقایع به منظور رسالت خود قلم بردست گرفتند و به ثبت هنری لحظه به لحظه حقایق تلخ وشیرین هشت سال دفاع مقدس پرداختند و فصل تازه ای بردفتر شعر وادب افزودند که به جزاشعار عاشورایی که ازعمق دل وجان عاشقان دلسوخته وقایع کربلا تراوش یافته بود، در طول ادب فارسی بی نظیر بود. مهمترین دلیلی که بربی نظیری آن می توان گفت، این است که ادبیات دفاع مقدس بیان هنری عشق و ایثارگری هایی که ما به چشم خود آن ها را دیده ایم. جان دادن عاشق در راه وصال معشوق را که بارها در ادبیات غنایی خوانده بودیم اینجا به چشم خود دیدیم و حتی جسم آغشته به خونش را بردوش خود تامزارش حمل کردیم.
حکایت مجنون را از زبان نظامی خوانده بودیم که پدر برای رهایی از عشق لیلی که دامنگیر فرزند شده او را رها می کرد ولی مجنون به زبان حال می گفت:
گرچه ز شراب عشق مستم عاشق تر از این کنم که هستم
یارب تو مرا به روی لیلی هـرلحظـه بـده زیــاده میــلی
ازعمر من آنچه هست برجای بستان و به عمر او درافزای
(لیلی ومجنون،47)
و به قول شهید احمدرضا احدی ((شنیده بودی که عشق لیلی، مجنون بیچاره را آنچنان آواره کرده بود که حتی سخت ترین و موحش ترین بیابان ها را هم برای یافتن لیلی زیر پا گذاشت ولی باور نمی کردی آن عشق این قدر شدت داشته باشد که مجنون بیچاره را به این جزیره بکشاند، جزیره مجنون.)) (جنگ خاطره،136).
شرح رشادت ها و دلاوری های پهلوانانی چون رستم و شیر زنانی چون گردآفرید را که با اعتقاد راسخ برای نجات آیین وکشور خود در برابر اهریمن صفتان ایستادگی می کردند. در شاهنامه از زبان فردوسی خوانده و این گفته او را باور کرده بودیم که می گفت: ((جهان آفرین تا جهان آفرید- سواری چو رستم نیامد پدید))، اما با دیدن دلاوران این زمان که به مقابله با افراسیاب جهانخوار و گرسیوز ریاکار زمانه دست از جان شسته بودند، دیدیم که چه دلیرانی برتر از رستم در زمانه ای که ما به سر می بریم پدید آمده اند و در کنار هریک از آن ها شیر زنی ایستاده است که :
می توان در خشکسالی ها
گرد خرمن
خوشه چینش دید
می توان باکودکی برپشت
در دروزاران و آن گرمای گرم نیمه مرداد
داغ و سوزان وعرق ریزان جبینش دید
می توان در حمله غز یا تتار وترک
در ستیز دشمنان بر پشت زینش دید
(هزاره دوم آهوی کوهی، 73و74)
بخش قابل توجهی از این ادبیات بیانگر ایمان،رشادت، ایثارگری وصبوری زنانی است که گام به گام با مردان در دفاع مقدس پیش رفتند. به طور کلی همچنان که در تمام عرصه های زندگی، زن در کنار مرد ومکمل اوست در جنگ نیز نقش بسزا دارد وگاه حتی دوشادوش مردان می رزمد و به همین نسبت در ادبیات پایداری جهان وجود او نیز بازتاب یافته است.
وابتزاروف شاعر مقاومت بلغارستان در شعری که شب قبل از اعدام برای دلداری همسرش سروده است او را ادامه دهنده راه خود می داند و از همسرش می خواهد خانه را از تفکر او خالی نکند تا اوهم در خواب به دیدارش بیاید. (ر. ک. بررسی تطبیقی موضوعات پایداری، ص19)
شادورپتوفی شاعرمقاومت مجارشمشیرش را که از شادی ولذت جاری او درکنار همسرش خشنود نیست مورد خطاب قرار دهد ودربارۀ نقشی که همسرش درهنگام نیاز وطن به شاندورایفا می کند می گوید:
شادی ما عظیم است
ولذت ما بی پایان
خوشبختی ما درخشان
اما شمشیرمن هیچ راضی نیست
ای شمشیرمن!
اگر وطنم
بازوی مرا لازم دارد
زنم با دست خود، تو را به کمرم می بندد
وبه هنگام وداع می گوید:
بروید با هم وبه هم وفادار بمانید(ر.ک.بررسی تطبیقی موضوعات پایداری،ص19)
درتاریخ ادب فارسی گاه به زنانی برمی خوریم که دربرابرظلم شاهان زبان به اعتراض گشوده اند؛ مانند حکایت پیرزن وسنجردرمخزن الاسرارنظامی:
پیرزنی را ستمی درگرفت دست زد ودامن سنجرگرفت
کای ملک آرزم تو کم دیده ام وز تو همه ساله ستم دیده ام
...ازملکان قوت ویاری رسد از تو به ما بی که چه خواری رسد
(مخز لاسرار،ص91)
اما گروه زیادی ازشاعران ونویسندگان نگرشی منفی نسبت به زن داشته اند یا حداکثرمنزلتی که برای زن قائل بوده اند او را به عنوان معشوق شعرخودبرگزیده اند.
ولی با رویداد دفاع مقدس وپدید آمدن ادبیات خاص آن،نقش زنان با دفاع گره می خورد وزنان نقشی جزآنچه قبلاً داشتند برعهده می گیرند،نقشی که گاه آن ها رابرتراز برخی مردان نشان می دهد:
بیا ای دوست اینجا در وطن باشی
شریک رنج وشادی های من باشی
زنان اینجا چو شیر شرزه کوشند
اگر مردی در اینجا باش وز باش
(هزارۀ دوم آهوی کوهی،142)
اسوۀ زن در دوران دفاع مقدس حضرت زینب(س) است که شعله های خشمش کاخ آرزوهای ستمگران را درهم می کوبد وسخنان کوبنده اش پرده های تزویر را می درد وآن ها را روسیاه تاریخ می گرداند. صبوری حضرت زینب (س)،شاخص ترین ویژگی زن درادبیات دفاع مقدس است:
نوجوان جان سپرد ومادر او جامۀ صبرخویش چاک نکرد
پدرش اشک غم زدیده نریخت برسراز درد ورنج خاک نکرد
همسرش چهره را به پنجه نخست ناشکیبا نشد ز دوری دوست
زآن که دانسته بود کاین همه رنج پی آزادی فرشتۀ اوست
(جای پا،ص111)