گزارش سیره شهدا از زندگینامه و شرح حال حاج احمد متوسلیان
ویژگی های اخلاقی
آگاهی و شناخت بالای ایشان در مسائل سیاسی – اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تدبیر و تصمیمگیری هایش دقتنظر داشت. ضمن قاطعیت در کار، بر دل ها فرماندهی میکرد و همواره در بطن مشکلات حضور داشت. به همین دلیل، در سختترین شرایط،کسی او را تنها نمیگذاشت. امکاناتی را بیشتر از نیروهای تحت امر خود، به خدمت نمیگرفت. به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی، از عاطفه بالایی برخوردار بود. علاوه بر فرماندهی، در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر، نظافت محیط، شستن ظروف و ... با پرسنل تحت امر همراهی میکرد. علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها، از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث مینمود.
حاج احمد نسبت به شهدا و خانوادههای محترمشان احترام خاصی قایل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا میرفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانوادههای این عزیزان تلاش میکرد و در غم فراق همرزمانش میسوخت.
نقل میکنند:
هنگامی که بر مزار شهید جهانآرا حاضر میشد، آنچنان از خود بیخود میشد که تا ساعت ها بیوقفه اشک میریخت و با روح بلند او نجوا میکرد.
برادر دیگری نقل میکند:
شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب(س) تا صبح به گریه و نماز مشغول بود. حوالی سحر به سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمد و در پاسخ به سئوال دوستانش که خوشحالی او را جویا شده بودند، گفته بود: از سر شب داشتم در فراق برادران شهیدم، مخصوصاً شهید محمد توسلی اشک میریختم. به عمه سادات متوسل شدم، تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرمایند. چند لحظه پیش ناگهان دیدم یک پیرمرد نورانی با محاسنی سفید و لباس بسیجی بر تن، کنارم آمد و ایستاد و گفت:
پسرم! بیتابی نکن، لحظه اجابت دعایت نزدیک شده است.
همسر شهید برونسی می گوید: هر سال شب بیست و یکم ماه مبارک، مراسم احیا داشتیم. مسجد محل یک هیات عزاداری داشت. بعد از نماز مغرب، عبدالحسین[برونسی] همهشان را افطاری میآورد خانه.
بعد از شهادتش، اولین ماه مبارک، بعضی از فامیل، ازم خواستند که دیگر افطاری ندهم. گفتم: خودمم همین فکرو کردم، با این بچههای قد و نیم قد، باید مواظب خرج و مخارج باشم.
شب بیست و یکم، فقط قرار شد دو، سه تا از آشناها بیایند. به اندازه ی بیست نفر غذا درست کردم. در واقع مجلس را خودمانی کردم. بعد از نماز، یکهو دیدم هفتاد، هشتاد نفر از بچههای هیات آمدند خانهمان. حسابی هول شدم. داشتم بساط چای را جور میکردم که آقای اخوان آمد. گفت: حاج خانم! همینو میچرخونیم تا هر کسی تبرکاً چند لقمه بخوره.
آن شب برای بیشتر از صد نفر غذا کشیدم. چند تا دیس هم دادیم به همسایهها. نه حواس من به این بود که چه دارد میگذرد، نه حواس بقیه. آخر کار، آقای اخوان یک دفعه با حیرت گفت: حاج خانم! مگه شما نگفتی اندازه ی بیست نفر غذا درست کردی؟
تازه یادم آمد که قبل از کشیدن غذا، به شهید گفته بودم: اینا مهمونای خودت هستن، خودتم باید سیرشون کنی.
دو، سه تا دیس دیگر که کشیدیم، غذا تمام شد. آقای اخوان گفت: اگر من چیزی نگفته بودم، با برکتی که این غذا پیدا کرده بود، همه ی محله رو هم میشد افطاری داد!
« ساکنان ملک اعظم2ص97»
قسمت هایی از بیانات مقام معظم رهبری در جمع کارگردانان:
آدم مىبیند این شخصیت هاى برجسته، حتّى در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمدهاند؛ این اوستا عبدالحسین برونسى، یک جوان مشهدى بنّا، که قبل از انقلاب یک بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند و من توصیه مىکنم و واقعاً دوست مىدارم شماها بخوانید. ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى از دوستان ما که به مجموعههاى دانشگاهى و بسیج رفته بودند و با این جوان بىسواد - بىسواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده بوده، مختصرى هم مقدمات و ابتدایى و این ها را هم خوانده بوده- صحبت کرده بودند، مىگفتند آنچنان براى این ها صحبت مىکرده و حرف مىزده که دل هاى همهى این ها را در مشت مىگرفته؛ به خاطر همین که گفتم، یک معرفت درونى را، یک ادراک را، یک احساس صادقانه را و یک فهم از عالم وجود را منعکس مىکرده؛ بعد هم بعد از شجاعت هاى بسیار و حضور در میدان هاى دشوار، به شهادت مىرسد. این زیبایی هایی که آدم در زندگى یک چنین آدمى یا شهید همت و شهید خرازى مىتواند پیدا کند و یا این هایى که حالا هستند، نظیرش را شما کجا مىتوانید پیدا کنید؟کجا می شود پیدا کرد؟
الــتـــمــاس دعــا
بسم رب الشهدا والصدیقین (شهید علیرضا سجادیان) پرچم سبز حسینی را تا حضور ختمی مرتبت افراشته داریم. (شهید مهدی رجالی) نگذارید که منافقان دست خود را ازآستین خود در آورند وگلی از گلهای اسلام را بچینند. (شهید احمد یوسفی)
احکام اسلامی را همانطور که هست پیاده کنیدنه طبق سلیقه خود.
بیائید دردنیا اعمالتان را پسندیده کنید.
(شهید سید تقی علوی)
(شهید اسماعیل عباسی)
بازگشت به طرف خدا هیچ وقت دیر نیست ولی گذشت زمان مانع و سد اجرای آن می شود.
بزرگان و دانشمندان، تعریفهای زیادی برای شهادت کردهاند که به بعضی از آنها اشاره میکنیم. امیرالمومنین علی (ع) آن را برای خود و فرمانده لشکرش مالک اشتر آرزو میکند در نامهای که برای مالک اشتر میفرستد در پایان نامه چنین میفرمایند:
«ان یختم لی و لک بالسعاد هوالشهاده انا الیه راجعون»: خداوند پایان زندگی من و تو را به سعادت و شهادت قرار دهد زیرا بازگشت همهی ما به سوی اوست و چه بهتر که بازگشتمان با شهادت در راه خدا توام شود. (نهجالبلاغه، قسمت نامهها، نامه 52)
شهادت مقام و منزلتی است که علی (ع) آن را پایان دادن به فروغ درخشان زندگی در کمال هوشیاری و آزادی برای رسیدن به هدفی که آن هدف والاتر و بهتر از زندگی طبیعی دنیاست میداند و در واقع شهادت عبارت است از سوختن و شعلهور شدن در آتش عشق الهی برای ایجاد زمینهی حکومت عدل اسلامی در جهان تا سعادت و خوشبختی جامعه در راه رسیدن به آنها فراهم شود. ائمه اطهار (ع) در دعای روزهای ماه مبارک رمضان دستور دادهاند که با خدای خود چنین مناجات کنیم:
«ان تجعل اسمی فی السعداء و روحی مع الشهداء و احسانی فی علیین» خدایا اسم مرا در زمرهی سعادتمندان قرار ده و روحم را با شهدا محشور کن و کارهای نیکم را در ملاء اعلی قرار ده. به این ترتیب شهادت یک مقام و منزلت خاصی است در نزد خدا که هر کس لیاقت آن را نخواهد داشت و هر انسان موحد و خدا پرستی فیض شهادت نصبیش نخواهد شد زیرا شهادت مخصوص بعضی از اولیاء الله است نه همهی اولیاءالله.
چرا شهید را شهید میگویند؟ شهید را از این جهت شهید میگویند زیرا به خاطر شهادتش در راه خدا، ملائکه میگویند زیرا به خاطر شهادتش در راه خدا، ملائکه کنار بدنش حضور به هم میرسانند و او را مشاهده میکنند. «لان ملائکه الرحمان نشهده» (جواهر الکلام، جلد4، ص 88- مجمع البحرین ماده شهد)
ملائکه پروردگار، شهید را مشاهده میکنند و گرد و غبار از سرو صورت شهید پاک میکنند و او را به بهشت و کرامت و رحمت خدا بشارت و تهنیت میگویند. (وسائل الشیعه، جلد 11، ص 20، حدیث19)
شهید را شهید میگویند: «لان الله و ملائکته شهود له بالجنه» در اینجا شهید به معنای شاهد است زیرا خداوند متعال و ملائکه گواهی میدهند بهشت را برای شهید. بنابراین پیغمبر اکرم (ص) فرمود:
«زملوهم بد مایهم فانهم یحشرون یوم القیمه تسخب اوداجهم دما اللون لون الدم و الریح ریح المسک»: شهدا را با بدن پر خون دفن میکنند، زیرا آنها با همین وضع در قیامت محشور میشوند در حالی که رنگ بدنش رنگ خون است ولی بوی بدنشان مانند مشک و عنبر خوشبو است. محشور شدن شهدا با این وضع در قیامت خود گواه است که آنها در راه خدا شهید شدهاند. (منتخب طریحی، ص 37).
شهید را شهید میگویند چون شهید یا علم و یقینی که به خدا و روز جزا دارد برای حفظ دین خدا با دشمن میجنگد تا کشته شود که در غیر شهید این طور یقین و اعتماد به خدا کمتر دیده میشود.
منبع:فرهنگ ایثار
شهدا زندهاند؛ آنها زندهاند و خیلی از ماها مردهایم. عادت ما را کر و کور و لال کرده است. به قول شهید آوینی «آنها ماندهاند و زمان ما را با خود برده است.» همچون مردگان، نه چیزی را میتوانیم ببینیم و نه چیزی میشنویم. انقلاب اسلامی، تنها نظام در بین شرق و غرب عالم بود که میتوانست حرفهایی برای ارزش «مردن» داشته باشد. کبیر بودن انقلاب به همین دلیل بود. به این دلیل که میتوانست هم برای زندگی برنامه داشته باشد، هم برای مرگ؛ بمب اتم واقعی انقلاب، همین است؛ یارانش را نه میتوان کشت و نه میتوان زنده گذاشت.