- تمام این مدت، همین مسئولیت را داشتید؟
نهخیر. در آن سالها دفترمقام معظم رهبری، هنوز این چارچوبی را که الان دارد، نداشت. به تدریج این چارچوب و این ساختار برای دفتر به وجود آمده است. در قسمتهای مختلف کار میکردیم، تا دفتر تقریباً شکل گرفت و ساختار خودش را پیدا کرد و الان تقریباً پانزده شانزده سال میشود که مشخصاً در همین بخش، مشغول انجام وظیفه هستم.
با توجه به آشنایی که با مقام معظم رهبری از سالهای قبل از انقلاب، قاعدتاً از دوران ریاست جمهوری ایشان هم اطلاع دارید، الان هم که از نزدیک شاهد قضیه هستید، در زندگی شخصی ایشان، از نظر سادگی و میزان برخورداری از امکانات مادی و امثال این سری مسائل، چه تغییراتی را میبینید؟ آیا واقعاً تغییری در زمان رهبری ایجاد شده است یا نه؟
من یکی آن سلوک و نوع رفتار خود حضرت آقا را عرض میکنم و یکی مسئله زندگی شخصی ایشان را. یکی از چیزهایی که از اوّل برای من خیلی جالب بوده و همین برخوردهای حضرت آقا است که بنده و امثال بنده را مجذوب کرد، آن روحیّه صمیمی مقام معظم رهبری است که با افراد، خیلی صمیمی، خیلی راحت و بدون تکلّف برخورد میکنند. این را ما هم قبل از انقلاب شاهد بودیم، هم بعد از انقلاب و هم در دوره رهبری حضرت آقا. هیچ فرقی از این جهت نکرده است. من یادم هست سالهای 53 یا 54، قم طلبه بودم، میخواستم مشهد مشرف بشوم. ایّام تعطیلی حوزه بود و ما هم مشهدی بودیم و باید به مشهد میرفتیم. اخوی من آقای شیخ هادی مروی گفتند شما اگر میخواهید مشهد بروید، نامهای هست از آیتالله پسندیده اخوی و وکیل حضرت امام در قم این نامه را بگیرید و در مشهد، به حضرت آقای خامنهای بدهید.
بنده این نامه را گرفتم و بردم مشهد. هنوز به تنهایی منزل ایشان نرفته بودم و خجالت میکشیدم که تنهایی بروم. در چهارراه شهدا چهارراه نادری آن روز که مغازه` داییام آنجا بود، حضرت آقا را دیدم که از آنجا عبور میکنند. از مغازه بیرون آمدم و رفتم سلام کردم. عرض کردم من فلانی هستم و از قم نامهای را آیتالله پسندیده دادند که خدمتتان تقدیم کنم. فرمودند نه، این را اینجا به من نده؛ چون حتماً اینجا مأمورین هستند و دائماً من تحت کنترل و در تیررس مأمورین ساواک هستم و برای خودت زحمت میشود. بعد میآیند شما را اذیّت میکنند که این نامه چه بود؟ از کجا آوردی؟ محتوای آن چه بود؟ شما را اذیّت میکنند. امروز عصر به منزل ما بیا.
بعدازظهر رفتم منزلشان؛ آن اولین جلسهای بود که من خدمت ایشان رسیده بودم و تنها هم بودم. من یک جوان تقریباً شانزده ساله، هفده ساله بودم و حضرت آقا همان موقع هم یک روحانی برجسته` متشخّص، دارای نام و نشان و معروف بودند. این قدر آن برخورد اوّلیّه` ایشان با من صمیمی و گرم و متواضعانه بود که جداً مرا تحت تأثیر قرار داد. آن نامه را که دادم، صحبت کردند که از قم چه خبر؟ درس چه کسی میروید؟ چه کار میکنید؟ بعد فرمودند: "من در مورد امام جعفر صادق (علیهالسلام) در تهران یک سخنرانی کردهام، آیا آن سخنرانی مرا شما گوش دادهاید؟" عرض کردم نه، من نوار آن را ندیدهام. فرمودند: آن را گوش بدهید. نفس این جور صحبت ایشان، واقعاً به من شخصیتی داد. من از این برخورد بسیار متواضعانه و صمیمی ایشان، احساس شخصیت کردم.
با همه، همین جور بودند؛ لذا منزل ایشان قبل از انقلاب، پاتوق طلبههای جوان و دانشگاهیها بود. گاهی ما ایّام تابستان که مشهد مشرف میشدیم، میرفتیم منزل ایشان، بیست نفر، سی نفر در منزل ایشان بودند، اصلاً حالت مهمانی و اینها هم نبود، حالت یک حجره بزرگ طلبگی بود. همانجا یک بساط چای هم کنار اتاق بود. خود طلبهها و دانشجوها چای درست میکردند و پذیرایی میکردند، حضرت آقا هم مثل نگینی در میان این جوانها نشسته بودند. این دانشگاهیها بحث میکردند. مباحث عقیدتی، مباحث سیاسی، از انقلاب، از مبارزه، همه مباحث مطرح بود. یک فضای زیبایی بود. خیلی فضای صمیمی بود. کمتر این جور فضاها را من دیدهام. باید بگویم در نوع خودش بینظیر است که یک کسی در خانهاش باز باشد و افراد بدون هیچ تکلفی بیایند و آنجا برای خودشان احساس صاحبخانه بودن بکنند، خودشان چای درست بکنند، از همدیگر پذیرایی بکنند و صاحبخانه هم آنجا باشد و صحبت و درس و...، گاهی نصف روز این جلسات ادامه داشت.
در یک تابستان، من رفتم منزل ایشان. حدود شاید بیست سی نفر دانشگاهیها و طلبهها و ... منزلشان بودند. منزل بزرگی هم نبود، دو تا اتاق بود، در تمام اتاق نشسته بودند و پر بود. شهید بهشتی هم اتفاقاً از تهران آمده بودند، ایشان هم آمدند آنجا و یادم هست بحث اومانیسم مطرح بود. ظاهراً از آن مباحثی بود که تازه در غرب مطرح شده بود. آنجا سؤال و جواب پیرامون این قضیه بود و این را بحث میکردند که حضرت آقا به احترام شهید بهشتی، رشته بحث را در اختیار ایشان گذاشتند و گفتند شما پاسخ بدهید. یک جلسه بسیار صمیمی، زیبا و خوب بود. منظور اینکه بالاخره یکی از خصوصیات ایشان، آن صمیمیت حضرت آقا بود که همین موجب جذب جوانها، طلبهها و دانشگاهیها میشد. این روحیه، در دوره رهبری حضرت آقا هم که ما بیشتر توفیق این را پیدا کردیم که خدمت ایشان برسیم، کاملاً حفظ شده است. یعنی انسان در محضر ایشان خیلی راحت است. من در جاهای مختلف این را گفتهام، با اینکه حضرت آقا در یک موقعیت برجسته علمی، فقهی و سیاسی هستند، رهبری انقلاب را برعهده دارند، مرجع تقلید هستند و جهات مختلف دارند، ولی آن قدر راحت و صمیمی برخورد میکنند که وقتی انسان خدمتشان میرسد، هیچ احساس وحشت و دلهره و نگرانی ندارد بلکه خیلی راحت میتواند مطلبش را منتقل کند. من که قبل از انقلاب هم خدمتشان رسیدم، الان هم خدمتشان میرسم، از نظر این روحیّه صمیمی و متواضع، هیچ فرقی حقیقتاً نمیبینم.
در مورد زندگی ایشان باید بگویم که ایشان در مشهد، منزلی در خیابان خسروی نو داشتند، محلهای که متوسطین مشهد از مذهبیها، آنجا مینشستند. ایشان هم یک خانه حدود صدوهشتاد متر داشتند، همین قدرها بیشتر نبود. عمده، بعد از انقلاب است که فضاهایی برای ایشان باز شد، شرایطی باز شد و ما میبینیم که زندگی ایشان هیچ تغییری از نظر کیفیت، نسبت به قبل از انقلاب، نداشته است. یکی دو خاطره را که خود ایشان نقل فرمودند، من عرض میکنم.
یک وقت گزارشی را خدمتشان بردم، راجع به یکی از روحانیونی که آن موقع قاضی شده بود. خانهای خریده بود و مقداری کمک و مساعدت هم برای آن خانه میخواست. گزارشی را خدمت ایشان دادم. با اینکه خیلی خانه گرانقیمتی هم نسبت به شرایط آن روز نبود، ایشان فرمودند که چه ضرورتی دارد یک طلبه، خانهای مثلاً بیست میلیون تومانی بخرد این قضیه مال مثلاً دوازده سیزده سال قبل است. با اینکه بیست میلیون تومان آن موقع هم خیلی زیاد نبود و خانه هم آن چنانی نبود. بعد فرمودند ما داریم یک طبقه جدید از مترفین بهوجود میآوریم.
این را با یک نگرانی اظهار کردند و فرمودند من نگرانم که بر اثر انقلاب و امکانات و موقعیتهایی که هست و میشود به یک جاهایی دستاندازی کرد، یک طبقه جدید از مترفین را ما روحانیون بهوجود بیاوریم. من نگران این هستم. بعد فرمودند خانواده ما گاهی میروند منزل بعضی از آقایان و میآیند تعریف میکنند که مثلاً دورتادور اتاق، پشتی قالیچهای بود؛ که ایشان فرمودند من تعجب میکنم! چه ضرورتی دارد حالا دور تا دور اتاق ما پشتی قالیچهای باشد؟! نمیشود یک پشتی معمولی باشد؟ حتماً باید قالیچهای باشد؟ گران قیمت باشد؟ یک پشتی باشد که به دیوار تکیه ندهند؛ با یک پارچه معمولی هم میشود این را تأمین کرد و کنار اتاق گذاشت. چه ضرورتی دارد مخصوصاً ما روحانیون، زندگیها، خانهها و وضعیتمان این جوری باشد؟ بعد فرمودند در خانه ما یک فرش دستبافت بیشتر نداریم، این هم جزو جهیزیه خانمم بوده است که الان هم دیگر نخنما شده است. ولی چون یادگاری است، این را در خانه نگه داشتیم؛ والاّ همه خانه ما موکت هست و اصلاً فرش دستبافت نداریم، حتی فرش ماشینی هم در خانه ما نیست و کلاً خانه ما با موکت فرش شده است.
بعد این را هم خودشان فرمودند که من برای اینکه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و کنار بچهها باشم چون قبل از انقلاب که همهاش مبارزه و زندان و تبعید و اینها بود و ما نبودیم که بچهها خیلی خلا نبود پدر را احساس نکنند، فرمودند من به دفتر گفتم که یک مبل دو نفره نه یک سرویس برای ما تهیه کنند که وقتی داخل خانه و زندگی شخصی میروم، روی مبل باشم که کمر و پایم درد میگیرد، راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به کارها هم برسم، نامهها و گزارشها را مطالعه کنم. در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچهها وجود پدر را احساس کنند.
بعد فرمودند یک روز آمدم دیدم این مبل را که آوردهاند، خانواده ما آن را بیرون گذاشتهاند. به ایشان گفتم که چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند که آقا! تا حالا در خانه ما مبل نبوده، تا الان زندگی ما طلبگی بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. حضرت آقا فرمودند گفتم این را از پول شخصیام تهیه کردند، نه از پول دفتر، که حضورم در خانه، بیشتر باشد. گفتند خیلی خوب، حالا اگر این باعث میشود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچهها بیشتر پدر را احساس بکنند، ما این مبل دو نفره را تحمل میکنیم.
ایشان فرمودند که چه ضرورتی دارد یک طلبه، خانهای مثلاً بیست میلیون تومانی بخرد.
بعد من سؤالی از دوستان دفتر کردم، گفتند این یک مبل دست دومی بود، این را تهیه کردیم، دادیم تعمیرش کردند، پارچهای روی آن کشیدند و برای آقا آوردیم. این خاطرهای بود که خود آقا تعریف کردند.
یک خاطره دیگر، همین ایام ماه مبارک بود. برای قضیه استهلال ما در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستان دفتر به نماز حضرت آقا رفتیم. بعد از نماز آقا فرمودند چطور شما این موقع - موقع افطار - در دفتر هستید؟ گفتیم برای استهلال ماندهایم. فرمودند خیلی خوب، افطار را برویم منزل ما. ما هم دلمان میخواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی تعارف هم میکردیم. گفتیم نه آقا در دفتر غذا تهیه کردهاند. فرمودند نه، بیایید برویم. ما هم رفتیم. این آقای حاج ناصر که پذیرایی میکند، مقداری نان و پنیر و سبزی و حلوا آورد. ما مقداری نان و پنیر، یک مقدار هم حلوا خوردیم. ولی منتظر بودیم که غذا را بیاورند. بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار آقا نشسته بودیم. ایشان چشمشان توی چشم ما نمیافتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که میآمد، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه، که اگر ادامه ندارد، ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد، خوب خودمان را به اینها سیر نکنیم. علامتی دادم. ایشان گفت نه، ادامه ندارد. ما همان نان و حلوا و همان نان و پنیر را خوردیم. ولی اگر دفتر میآمدیم، قطعاً غذایی که در دفتر درست کرده بودند برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند چربتر از غذای حضرت آقا بود.
بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟ اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما میدادند. ایشان گفت که خانواده حضرت آقا مشهد مشرف شدهاند و قبل از رفتن یک قابلمه بزرگ از این حلواها درست کردهاند. به اندازه این سه چهار شب، افطارمان هر شب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا میخوریم. گفتم سحر چه کار میکنید؟ ایشان گفت برای سحر هم آبگوشت درست میکنیم و به اندازه یک پیاله برای حضرت آقا آبگوشت میدهیم و بقیهاش را هم خودمان میخوریم.
این برنامه غذایی آقا بود. از این نمونهها تقریباً فراوان است که واقعاً زندگی آقا، یک زندگی کاملاً زاهدانه است. یعنی من میتوانم به جرات عرض بکنم که زندگی ایشان از نظر کیفیت، هیچ فرقی با قبل از انقلاب نکرده است.
البته تعداد اولاد بیشتر شدهاند، عروس، داماد و نوه و یک مقدار فضای بیشتری لازم است اما کیفیت زندگی هیچ فرقی نکرده است، همان زندگی، همان خانه، همان امکاناتی که ایشان در دوره قبل از انقلاب در مشهد داشتند، ما شاهدیم الان همان وضعیت هست.
آقای هاشمی می گفتند: حضرت امام اعتماد و علاقه زیادی به آیت الله خامنه ای داشتند و از نظر احساسی و عاطفی ایشان را دوست می داشتند. امام اهل تعارف نبودند و خیلی خودمانی برخورد می کردند. به یاد دارم که آقای خامنه ای از مسافرت آمده بودند و من همراه ایشان خدمت حضرت امام رفتیم . در آن جلسه امام فرمودند : « وقتی شنیدم هواپیمای شما در فرودگاه نشست خیالم راحت شد » چون در آن زمان ناامنی بود و حضرت امام مضطرب بودند. این تعبیر امام برای من جالب بود. این بیان علاقه حضرت امام به مقام معظم رهبری را نشان میداد
شامی در محضر آقا
روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظم لَه با مهربانی به من فرمودند: «آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید.«
بنده در عین حال که این را توفیقی می دانستم، خدمتشان عرض کردم: «اسباب زحمت می شود.«
مقام معظم رهبری فرمودند: «نه، بمانید؛ هرچه هست با هم می خوریم.» وقتیکه سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست! (سردار سرلشکر سید رحیم صفوی)
گوشت کوپنی
مصرف گوشت خانه ی آیت الله خامنه ای در زمان ریاست جمهوری تنها از طریق کوپن بود.ایشان درآن زمان به من فرمودند: «من تاکنون غیرازهمان گوشت کوپنی که به همه مردم داده می شود گوشت دیگری از بازار نخریده ام.» امروز هم زندگی ایشان مثل زندگی مردم محروم ومستضعف است. (آیت الله مصباح یزدی)
میز و صندلی
زندگی شخصی آقا از سادگی و سلامت خاصی برخوردار است. این سادگی به زندگی نزدیکان ایشان نیز سرایت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نیستند. همین اعتقاد آنان را از سوء استفاده از مقام و موقعیت بازداشته است. من این سادگی را در منزل ایشان به تماشا نشستم. روزی معظم لَه مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من درآن جا یک میز ساده و قدیمی دیدم. در کنار میز نیز یک صندلی کهنه بود. آن میز وصندلی مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبری در کتابخانه ی ساده ی خود هنوز از همان میز و صندلی استفاده می کنند. (آیت الله سیدمحمودهاشمی شاهرودی)
پناه بردن به موکت
بر خود واجب می دانم که شهادت دهم زندگی داخلی آیت الله خامنه ای نه ازباب این که رهبر عزیزانقلاب ما به این حرف ها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود می دانم تا این مهم را به مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم.
من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری درخانه، بیش از یک نوع غذا بر سفره ندارند. خانواده ی معظم لَه روی موکت زندگی می کنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موکت پناه بردم! (حاج سید احمد خمینی«ره»)
برنج کوپنی
من درآن زمان نماینده ی مجلس شورای اسلامی بودم. همسرم یکی از بچّه ها را نزد پزشک برد و درمطب دکتر همسر مقام معظم رهبری را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آنجا آورده بودند. کسی نمی دانست که ایشان کیست!
چون نوبت به همسر اقا رسید؛ به اتاق پزشک مراجه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبری گفت: «برای مداوای فرزندتان روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید.
همسر مقام معظم رهبری گفت: «ما چنین امکاناتی را نداریم.»
پزشک که ایشان را نمی شناخت عصبانی شد و گفت: «مگر امکان دارد درخانه ای برنج نباشد؟!»
همسر مقام معظم رهبری فرمود: «آقای ما اجازه نمی دهد که درخانه، غیرازبرنج کوپنی استفاده کنیم وآن هم کفاف خوراک ما را بیش ازیک باردرهفته نمی دهد.» (آقای سید علی اکبر طاهایی)
چند روز پس از خواستگاری خانواده بزرگوار حضرت آیتا... خامنهای از دختر بنده، خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: آقای دکتر اگر خدا بخواهد باهم خویشاوند میشویم. عرض کردم چطور؟ فرمودند: آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیدهاند و در گفتگو به نتیجه رسیدهاند. حالا نظر شما چیست؟
عرض کردم: آقا اختیار ما هم دست شماست .آقا فرمودند: شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از کتابهایم یک وانت لوازم کهنه است. خانه ما هم دو اطاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که مسئولان میآیند و با من دیدار میکنند. من پولی برای خرید خانه ندارم. خانهای اجاره کردهایم که قرار است، در یک طبقه آن آقا مصطفی و طبقه دیگر آقا مجتبی زندگی کنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید مثل ما زندگی نکردهاید . آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی کند؟
زیبایی و دقت سخن رهبر معظم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به دخترم گفتم او با روی باز استقبال کرد.
دکتر غلامعلی حداد عادل
*******************
بعد از صدور قطعنامه 598 سازمان ملل، از سوی کشورهای قدرتمند دنیا بر ایران فشارهای زیادی وارد میشد تا ما قطعنامه را بپذیریم.
در همان ایام ((خاویر پرز دکوئیار)) دبیر کل وقت سازمان ملل، برای رایزنی های لازم به ایران آمد. یکی از برنامههای وی ملاقات با حضرت آیتا... خامنهای بود.
بعد از ملاقات، دبیر کل سازمان ملل به من گفت: رییس جمهور شما در کدام دانشگاه علوم سیاسی فارغالتحصیل شده است؟
گفتم: چرا؟ گفت: من از چند دانشگاه معتبر دنیا مدرک دکترای علوم سیاسی دارم و بیش از سی سال است که کار سیاسی میکنم و اکنون ده سال است که دبیر کل سازمان ملل هستم. در این مدت کمتر شخصیت سیاسی و رئیس جمهوری هست که او را ندیده و با او گفتگو نکرده باشم؛ ولی تاکنون شخصیتی سیاستمدارتر و هوشمندتر از رییس جمهور شما ندیدهام؟
علی محمد بشارتی
*******************
زندگی مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای، بسیار ساده و در پایین ترین سطح و با کم ترین امکانات می باشد.
معظم لَه مانند معمولی ترین افراد جامعه زندگی می کنند. ما زمانی خدمت ایشان رفتیم وازآقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزلشان و وضیعت زندگیشان فیلم برداری کنیم، تامردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی می کنند. آقا فرمودند: «اگر شمابخواهید زندگی مرا نشان بدهید می ترسم خیلی ها باورنکنند.» (حجت الاسلام المسلمین سید علی اکبر حسینی؛ برنامه اخلاق در خانواده)
دلم قرار نمی گیرد از فغان.بی تو
سپندوار زکف داده ام عنان.بی تو
زتلخکامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عیش لبی تر نکرد جان.بی تو
چون آسمان مه آلوده ام زتنگدلی
پر است سینه ام از اندوه گران.بی تو
نسیم صبح نمی آورد ترانه ی شوق
سر بهار ندارند بلبلان.بی تو
لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان.بی تو
چوشمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم اتشی به جان.بی تو
زبیدلی وخموشی چونقش تصویرم
نمی گشایدم از بی خودی.زبان.بی تو
از آن زمان که فروزان شدم زپرتو عشق
چو ذره ام به تکاپوی جاودان .بی تو
عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چویادم اید از ان شکرین دهان.بی تو
گزاره ی غم دل را مگر کنم چوامین
جدا زخلق به محراب جمکران.بی تو
یک روز در حالی که از کنار مسجدالنبی (ص) می گذشتم بسیار تحت تأثیر قرائت امام جماعت مسجدالنبی قرار گرفتم . در آن لحظه جوانی را دیدم که به من گفت : چیزی فکر شما را به خود مشغول کرده است ؟
گفتم آری ترتیل زیبای نمار جماعت . ایشان گفت : یکروز بعد از نماز پیش امام جماعت رفتم و همین مطلب را عنوان کردم و از وی خواستم در صورت امکان نوار کاست محتوی ترتیل خودش را به من بدهد .
ایشان از من پرسید : اهل کجائی ؟
گفتم ایران . او گفت ترتیل امام جمعه تهران (سید علی خامنه ای) به مراتب از ترتیل من بهتر است .
حجت الاسلام جلالی
برگرفته از یکی از پوسترهای ستاد خودجوش دانشجوئی استقبال از سفر مقام معظم رهبری در شیراز
فقیه کسی است که قوه و نیروی فعلی برای استخراج احکام شرعی از منابع اولیه آن (کتاب سنت ، اجماع و عقل) را داشته باشد .
ولایت فقیه یعنی تصدی و اداره جامعه اسلامی به وسیله فقیهی مدیر ، مدبر ، سیاستمدار ، هوشمند ، امانتدار و عادل .
هدف امامت و رهبری
امامت و رهبری برای نجات مردم از شرک ، ظلم ، جهل و تفرقه است ؛ و تلاش امامان معصوم (ص) هم برای کسب قدرت به جهت پیاده کردن و اجرای احکام و قوانین الهی بود . امامت در اسلام پُست نیست ، مسؤلیت است و امامان در زندگی شخصی خود در خوراک ، پوشاک و مسکن همانند دیگر مردم بودند و به هنگام لزوم مانند دیگران در دادگاه حاضر می شدند ، کار می کردند و هیچ گونه مزایای فوق العاده ای نداشتند . اصوا عقائد.
ابن عباس می گوید: خدمت حضرت علی (ع) رسیدم امام مشغول وصله زدن کفش خود بود . امام پرسید قیمت این لنگه کفش چقدر است ؟ گفتم ارزشی ندارد . امام (ع)فرمود: به خدا سوگند همین لنگه کفش نزد من بیشتر از حکومت بر شما ارزش دارد مگر آنکه حقی را به پا دارم یا باطلی را از بین ببرم . نهج البلاغه خطبه 33
دلایل اثبات ولایت فقیه
ولایت فقیه یکی از انواع ولایت تشریعی است . در عصر غیبت فقیه جامع الشرایط عهده دار ولایت رهبری جامعه اسلامی می گردد . و این از بدیهیات و ضروریات عقلی است . امام خمینی ره می فرماید : « ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد . به این معنا که هر کس عقائد و احکام اسلامی را حتی اجمالا دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور در آورد ، بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت » اما برای روشن تر شدن مسئله به طرح دلایل عقلی و نقلی اثبات ولایت فقیه می پردازیم .
دلیل عقلی
اثبات عقلی ولایت فقیه مبتنی بر بیان چند مقدمه بدیهی و مورد قبول همه است ، که با کنار هم قرار دادن این مقدمات هر عقل سلیمی به ضرورت ولایت فقیه اذعان می کند .
1. تمامی احکام الهی و دستورات اسلام اعم از عبادی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و ... که بر پیامبر نازل شده و در زمان حضور ائمه (ع) باقی بوده در زمان غیبت نیز باقی و لازم الاجراست . زیرا پیامبر اسلام (ص) آخرین پیامبر و دین اسلام آخرین و کاملترین ادیان است .
2 . حکومت جزء بافت اسلام بوده و عدم تشکیل آن مساوی با تعطیلی بیشتر احکام الهی خواهد بود .
3 . در بینش اسلامی ، مراجعه به حاکمان طاغوتی برای احقاق حق و رفع مخاصمه ممنوع و حرام است تا آنجا که گرفتن حق مسلم خود توسط حکم حاکم طاغوتی نا مشروع است .
4 . برای حاکم در حکومت اسلامی شرایطی از جمله ؛ فقاهت ، عدالت ، مدیریت و ... معین شده و اگر کسی با نداشتن آن شرایط متصدی امور مسلمانان شود ، به عنوان حاکم طاغوتی محسوب می شود .
5 . از حکم خدای حکیم به دور است که بندگان را حیران و سر گردان باقی گذارد تا در هرج و مرج بسر ببرند و در نهایت طعمه دست گرگ صفتان فرعونی و طاغوتی شوند .
با توجه به مقدمات پنجگانه فوق هر عقل سلیم و به دور از اغراض شخصی و تعصبات خام و جاهلانه حکم می کند که وجود ولی فقیه در رأس جامعه به منظور اجرای احکام و قوانین حیات بخش اسلام ضرورتی انکار ناپذیر است .
دلایل نقلی
در اثبات ولایت فقیه ، روایات و احادیث فراوانی وجود دارد که به جهت اختصار به بیان دو مورد اکتفا می شود :
امام زمان (عج) در جواب سوال یکی از شیعیان می فرماید :
و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم
در حوادث و پیشامد ها به راویان حدیث ما رجوع کنید ، زیرا آنها حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنها هستم(وسائل الشیعه)
منظور از « حوادث واقعه » مسائل و احکام شرعی نیست ، چون لزوم مراجعه به فقها در احکام شرعی از مسلمان است و امر تازه ای نیست ، حتی در زمان حضور ائمه(ع) نیز مردم به دستور خود آنان ، به فقها رجوع می کردند . بلکه منظور از «حوادث واقعه» پیشامدهای اجتماعی و سیاسی و گرفتاری هایی است که در جامعه اسلامی رخ می نماید .
همین طور منظور از « راویان حدیث » تنها گویندگان آن نیست ، بلکه فقهائی هستند که بتوانند از طریق جهاد ، راه حل مناسبی را معرفی کنند .
امام حسین(ع) در خطابه مشهور خود در « منا » علما را مورد خطاب و عتاب قرار داده و با سرزنش آنان به خاطر از دست دادن حکومت و واگذاری آن به ستمگران می فرماید:
مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه
اداره جامعه و اجرای احکام به عهده دانشمندان الهی است که در حلال و حرام خدا امین هستند .
از این سخن و دیگر روایات استفاده می شود که در زمان غیبت امام زمان (عج) ولی فقیه عهده دار زعامت و ریاست جامعه اسلامی است . چنانکه در انقلاب شکوهمند اسلامی ، حضرت امام خمینی ره به عنوان فقیهی جامع الشرایط که حقیقتا مدیری مدبر ، سیاست مداری هوشمند ، جامعه شناسی دقیق ، عالمی عادل و عامل و ... بود ، دست به تشکیل حکومت زد و با اعمال تمام اختیارات حکومتی رسول الله (ص) و ائمه معصومین برای نخستین بار حکومت اسلامی را در زمان غیبت پایه گذاری نمود و حضرت آیت الله خامنه ای در ادامه راه آن امام بزرگوار ، علم ولایت امر مسلمین را با همان شکوه و عظمت به دوش گرفت و به جهانیان تفهیم نمودند که اسلام در همه زمانها برای اداره زندگی فردی اجتماعی بشر نامه و طرح دارد و قادر به اداره جامعه می باشد .
شعر زیر را جهت میثاق با ولایت و رهبری تقدیم حضور رهبر عزیزم حضرت آیت الله الامام الخامنه ای می نمایم .
تو رود پر خروش عشق،تو آبشار همتی
ما همه اهل قبله و تو کعبه هدایتی
تو چشمه عدالتی نسیم پاک وحدتی
نماز با شکوه تو ،تجلی عبادتی
تو از تبار آینه،تو سرو استقامتی
زمزمه محبتت دهد به ما بشارتی
تو خطّ ِ بی نهایتی،تو عزتی ،تو غایتی
در این دیار عاشقان،تو یادگار نهضتی
ز اهل بیت فاطمه(س) به نزد ما امانتی
امانت ِ محمدی بُوَد به ما عنایتی
تو باغبان ِ لاله ها، بهارِ دشتِ ملتی
درالتهاب حادثه، تو فجر ِ نوررحمتی
دوران کودکی
ما نان گندم نمیتوانستیم بخوریم، نان جو گندم میخوردیم چون نان گندم گرانتر بود. البته یک دانه نان گندم میخریدیم برای پدرم فقط، ما نان جو گندم میخوردیم، گاهی هم نان جو ... وضعمان خیلی خوب نبود و اتفاق میافتادشبهایی اتفاق میافتاد در منزل ما که شام نبود. مادرم با زحمت زیادی که حالا بماند آن زحمت چگونه انجام میشد، برای ما شام تهیه میکرد. آن شام هم که تهیه میشد و با زحمت تهیه میشد، نان و کشمشی بود.
آن وقتها، از لحاظ مالی در فشار بودیم، یعنی خانوادهمان، خانواده مرفهی نبود. پدرم یادم هست روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشهگیر بود، لذا زندگیمان خیلی به سختی میگذشت. در دوران کودکی با زحمت بسیار، برای ما کفش خریده بود که تنگ بود. پدرم دیگر قادر نبود که اینها را عوض بکند یا کفش دیگر بخرد، آمدند گفتند که خوب این کفشها را میشکافیم، اندازه میکنیم و برایش بند میگذاریم. یک عالمه خوشحال شدیم که کفشهایمان بندی شد. آمدند شکافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بندهایش خیلی فرق داشت با کفشهای دیگر، خیلی زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خوردیم و خلاصه چارهای نداشتیم.
شعری زیبا از مقام معظم رهبری درد و دلی با امام زمان (عج)
گلزار زندگی
دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنم
باری علاج شوق ، گریبان دریدن است
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی امین سزا لب حسرت گزیدن است
در حکومت اسلامی ، هرکسی نمی تواند عهده دار رهبری و حکومت بر جامعه شود ، بلکه باید از ویژگی ها و شرایط خاصی برخوردار باشد .در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با الهام از فرامین حیات بخش اسلام صفات و شرایط ولی فقیه به شرح زیر تعین شده است (اصل 109) .
صلاحیت علمی : یعنی توانائی استنباط احکام الهی از منابع و ادله شرعی را داشته باشد ، به عبارت دارای مقام فقاهت و اجتهاد باشد .
عدالت و تقوا : رهبر باید دارای ملکه ای نفسانی باشد که او را از انجام معاصی بر حذر و به انجام تکلیف ترغیب نماید ، به گونه ای که باید در همه حال بر هوای نفس خویش مسلط بوده و جز اطاعت فرمان خدا و تحصیل رضای او به چیزی دیگر نیندیشد .
بینش صحیح سیاسی و اجتماعی : لازمه بینش صحیح شناخت ملاک ها و ارزش های اسلامی و نیز اگاهی به زمان و شناخت روابط بین الملل و تغییر و تحول وضع جهان است تا بتواند مصلحت امت اسلامی را تشخیص داده و جامعه را به سوی سعادت و خوشبختی هدایت نماید و از گرداب طوفان های حوادث نجات دهد .
تدبیر : رهبر باید مدبر باشد . یعنی عاقبت اندیش و آینده نگر باشد و بتواند اوضاع جامعه اسلامی را به خوبی تحلیل نموده و تصمیم مقتضی را اتخاذ نماید .شجاعت : رهبر باید فردی شجاع و نترس بوده ، جز خدا از کسی هراس نداشته باشد . زیرا مسؤلیت حفظ جان و مال و ناموس مردم بر عهده اوست و لازمه انجام این وظیفه خطیر برخورداری از شجاعت و قاطعیت است .
مدیریت و قدرت کافی برای رهبری : لازمه انجام هر مسؤلیتی برخورداری از توانائی متناسب با آن مسؤلیت است . رهبری جامعه اسلامی مهمترین و مشکل ترین مسؤلیت اجتماعی است ، بر این اساس هر کسی که عهده دار چنین مسؤلیتی می شود باید مدیریت و قدرت متناسب با آن را داشته باشد .