9- شهید علی حسینی آقایی محل تولد تهران به سال 1341، به محل شهادت سومار 1361:
«خدایا، دل دردمندم شوق آزادی دارد تا از این غربتکده سیاه، تا از این زندان عاشقان وصالت، ندای خود را به وادی عدم بکشاند و فقط با خدای خود به وحدت برسد.»
8- شهید سعید هدی محل تولد مراغه، محل شهادت شلمچه به سال 1365:
«خداوندا، مرغ ناچیز و محبوس در قفس، چشم به تو دوخته و با لرزاندن بالهای ظریفش آماده حرکت به سوی توست. ما نه برای اینکه از قفس تن پرواز کند و در جهان پهناور هستی بال و پر بگشاید، نه زیرا زمین و آسمان با آن همه پهناوری، جز قفس بزرگتری برای این پرنده شیدا نیست. او میخواهد آغوش بارگاه بینهایت را باز کنی و او را به سوی خود بخوانی»
7- شهید حسین یحیایی محل تولد تهران به سال 1344، محل شهادت شلمچه به سال 1365:
«ای خدا، این دلم، جانم، روحم فقط تو را میخواهد. دیگر طاقت ماندن در میان دنیا و دنیائیان را ندارد و میخواهد از وادی پر از گناه و وادی ساده کوچ کند و در وادی عشق و صفای روحانی فرود آید. ای انسانها روح روح را الهی کنید، از مسیر دنیا طلبی خارج و در مسیر رضای خدا وارد شوید و رضای خدا بطلبید.»
6- شهید حسن رئوفی فریمانی، متولد سال 1344 در تهران، محل شهادت پنجوین به سال 1362:
«خدایا کمکم کن تا پایم نلرزد و هدایت کن گلولههای آتشین مرا تا بر سینه دشمنانت فرود آیند و هنگامی که صلاح تو در آن بود که جان ناقابل این حقیر تقدیم گردد، مهدی (عج) را بر بلینم فرست که سخت محتاج اهل بیت هستم. خداوندا درد تیر و ترکش و خمپاره را تحمل خواهم کرد، اما اندوه خمینی را هرگز.»
5- شهید مجید پورکرمان محل تولد: تهران، محل شهادت: خرمشهر به سال 1361:
«من هیچشاخه سبزی ندارم تا با خود به سرای دیگر ببرم، اما امید دارم که این شاخههای خشک شده در این لحظات پرثمر و پرنعمت جان بگیرند و سبز شوند.»
4- شهید صفرعلی خاجوی، محل شهادت: شلمچه به سال 1365:
«ای خدا اگر مرا به جرمم مواخذه کنی، تو را به عفوت بازخواست میکنم و اگر مرا به آتش دوزخ ببری، اهل دوزخ را آگاه خواهم کرد که تو را دوست دارم.»
3- شهید مجتبی رسول زاده، محل تولد: تهران، مکان شهادت: خرمشهر به سال 1361:
«خدایا اگر میدانی که عاشقت شدهام، مرا به سوی خود فراخوان والا مرا رشد بده و توفیق تکامل الیالله نصیبم کن تا لایق شهادت گردم.»
2- شهید دکتر مصطفی چمران متولد سال 1311محل تولد تهران محل شهادت دهلاویه سال1360:
«بگذارید بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر میکنم و خدای بزرگ خود راعاشقانه میپرستم. آرزو داشتم که شمع باشم، سر تا پا بسوزم و ظلمت را مجبور به فرار کنم. به کفر و طمع اجازه ندهم بر دنیا تسلط یابد.»
1- شهید معلم مهدی رجب بیگی؛ متولد سال 1336:
«خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بیخبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن که برای تو برود.»
شهید نازیلا فرزند سید ابراهیم در روز اول شهریور ماه سال 1343 در یک خانواده مذهبی و کشاورز در روستای نیارق شهرستان نمین ازتوابع استان اردبیل دیده به جهان گشود.
پس از طی دوران طفولیت در سن 6 سالگی به مدرسه رفت.دوره ابتدایی را در مدرسه حسینیه روستای نیارق به پایان رسانید .
وی هنوز 14 سال بیش نداشت که در جریان تظاهرات مردم نیارق بر علیه رژیم ستم شاهی در تاریخ هجدهم دی ماه سال 1357 از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
پیکر مطهر این شهید در گلزار روستای نیارق به خاک سپرده شد .
مادر شهید نازیلا رحیمی نحوه شهادتش را چنین بازگو می کند :
روز دوشنبه18/10/1357 نزدیک ساعت دو بعد از ظهر بود.
دخترم مشغول بافتن پیراهنی بودند که ناگهان صدای "مرگ بر شاه" مردم بلند شد .
نازیلا که عاشق تظاهرات بود ، سراسیمه از خانه بیرون رفت و من هم به دنبال او رفتم
او به محض مشاهده مردم به جمع تظاهر کنندگان پیوست و من نیز به خانه برگشتم.
ساعت 4 بعد از ظهر بود که عمویش در حالی که پیکر خونین او را در آغوش گرفته بود وارد منزل شد و من به محض دیدن سر خونین نازیلا فهمیدم که دخترم شهید شده است.
بانوی شهید "اعظم جمالی" فرزند هادی در روز بیست و هشتم فرودین ماه 1329 در یک خانواده مذهبی و متوسط در شهرستان اردبیل دیده به جهان گشود.
پس از طی دوران طفولیت به مدرسه رفت و تحصیلات خود را در رشته طبیعی تا اخذ مدرک دیپلم متوسطه ادامه داد.
و ی تا قبل از ازدواجش کارمند "اداره بهداری" آن شهرستان بود و در سن 22 سالگی با دکتر یوسف پور ابوالقاسم ازدواج کرد و زندگی مشترک را آغاز نمود.
ثمره 18 سال زندگی مشترک آنها سه دختر و یک پسر بود .
شهید جمالی به جهت اهمیت و توجهی که به فرزندان و تربیت آنها داشت، از مشاغل اداری صرف نظر نمود.
ایشان در تاریخ بیست و یکم اسفند ماه 1366 درحالی که در منزل مسکونی اش در حال رسیدگی به دو فرزندش بود، به همراه دو فرزند دخترش سولماز 11 ساله و شیوا 14 ساله در جریان بمباران هوایی رژیم بعثی عراق به شهادت رسیدند .
پیکر پاک این مادر شهید و دو فرزندش در گلزار بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
دکتر یوسف پور ابوالقاسم همسر شهید اعظم جمالی ضمن بیان خاطراتی از همسر شهیدش می گوید:
همسری کاردان و مادری لایق بود و آرزو داشت تا به همراه فرزندانش به زیارت مرقد مطهر حضرت زینب «س» مشرف شود.