بخش اول : گرایش های فمینیستی در مقابل دیدگاه رایج در غرب ، که غالباً بر ضد حقوق زنان بود ، فمینیست ها نوشته هایی از زنان درباره ی حقوق زنان یافته اند ، که به قرن چهاردهم باز می گردد. در قرن هیجدهم ، اروپا شاهد یکی از مهم ترین تحولات تاریخ خود بود ؛ در پی سلسله تحولاتی که از سال 1789 تا 1799 در کشور فرانسه اتفاق افتاد و به «انقلاب کبیر فرانسه» مشهور شد ، نظام سلطنت از میان رفت و جمهوریت جای آن را گرفت. مجلس شورای ملی تأسیس شد و لایحه ی حقوق بشر فرانسه تدوین گردید. اما نکته ی جالب آن بود که مسأله ی برابری حقوق انسانی ، که در اعلامیه ی حقوق بشر فرانسه مطرح شده بود ، زنان را در بر نمی گرفت. این اعلامیه که به نام «حقوق مردان» بود ، با مخالفت زنان انقلابی فرانسه روبه رو شد. پس از انقلاب فرانسه ، نویسندگانی چون «کندورسه» و «سن سیمون» مباحث مربوط به حقوق زنان را ادامه دادند. موارد اشاره شده به آرمان های فمینیستی قابل انکار نیست ، اما ریشه ی فمینیسم به عنوان یک جنبش اجتماعی ، سیاسی را می توان به اواسط قرن نوزدهم و ایجاد باشگاه های زنان پس از انقلاب فرانسه باز گردانید. در همین اوان بود که واژه ی فرانسوی فمینیسم برای اشاره به طرفداران برابری حقوق زن و مرد به کار رفت ؛ «Feminism». این واژه با اندکی تغییر در زبان های انگیلیسی ، فرانسوی و آلمانی به یک معنا به کار می رود. اواخر قرن نوزدهم جنبش های زنانه شکل بین المللی به خود گرفت و زنان کشورهای اروپایی در اجتماعاتی مهم ترین مسائل زنان را مطرح کردند. پس از اعطای حق رأی همگانی به مردان فرانسه ، آلمان و سوئیس در دهه ی 1870 و دیگر کشورها تبعیض میان زنان و مردان برجسته تر شده بود. تا سال 1900 اکثر فمینیست ها متقاعد شده بودند که تنها راه دست یابی زنان به فرصت های برابر ، در درجه ی اول ، کسب رأی است. در کشور انگلستان نیز از اوایل قرن بیستم طرفداری از حقوق زنان توسط دوشیزه «پانک هورست» آغاز گردید و زمینه ساز دست یابی زنان انگلیسی به حق رأی در سال 1918 گردید. زنان آمریکایی هم در سال 1920 به حق رأی دست یافتند. از نظر تاریخی ، تکامل فمینیسم به دو مرحله ی اصلی تقسیم می شود ؛ مرحله ی اول از اوایل قرن نوزدهم تا اندکی پس از جنگ جهانی اول یعنی تا سال 1920 است. ویژگی موج اول ، توجه به دست یابی زنان به حقوق مدنی و سیاسی برابر ، به ویژه برخورداری از حق رأی است. جنبش های زنان ، رو به افول گذاشت و تا پس از جنگ جهانی دوم ، تحرک قابل توجهی صورت نگرفت. موج دوم جریان فمینیستی از دهه ی 60 آغاز شد. رهبری این جریان را فمینیست های انسان گرا به رهبری «سیمون دوبوار» (1908 میلادی) در دست داشتند ، که با انتشار کتاب جنس دوم (1949) زمینه ساز شکل گیری گرایش های تند (رادیکال) در جریان های فمینیسم شد. شاخه های فمینیسم تنوع گروه ها و گرایش های فمینیستی به گونه ایی است که برخی دانشوران غربی به جای کلمه ی فمینیسم ، واژه ی « فمینیسم ها» را مورد استفاده قرار دادند. گویا اختلاف های موجود به قدری گسترده می باشد که وجه اشتراک مهمی در تمام آنان وجود ندارد. ولی باید اذعان نمود که فمینیست ها با وجود اختلاف دیدگاه های اساسی در دو مسأله ی مهم وحدت نظر دارند ؛ اول آن که زنان به دلیل جنسیت خود گرفتار تبعیض و فروتری هستند و نیازهای آنان نادیده گرفته می شود. و دیگر آن که ؛ این تبعیض باید از بین برود و لازمه ی از بین بردن این تبعیض ، اصلاح نظام اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی است که علت پیدایی تنوع دیدگاه های فمینیستی را می توان در پاسخ به این دو سؤال اساسی مطرح نمود ؛ اول این که علت فرودستی زنان را چگونه تحلیل می کنید؟دوم این که راه حل پیشنهادی برای اصلاح کلی وضعیت زنان چیست؟